رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

۱۹ دی...نشانه پ مثل پدرررر❤️

سلام عشق کوچولوم امروز شما نشانه پ را یاد گرفتین... و خانم پیرا فکر عااالی کردن و ب این مناسبت از پدرها دعوت کردند روز تدریس داخل کلاس حضور داشته باشند... پدرها و پسرهای گلشون و تو امروز صبح زودتر از همیشه قبل از اینکه من بیدارت کنم.بیدار شدی و گفتی اخ جون بابا هم با من میاد مدرسه...و خلاصه که حساااابی ذوق میکردی                       خانم پیرا زحمت کشیده بودند و گل واسه همه پدرها تهیه کرده بودند...از هر کدوم از بچه ها میخواستند که بیان دست باباشونو ببوسن و گلو تقدیمشون کنن        ...
4 بهمن 1396

11 دی...نشانه ک

سلام نفسم همه زندگیم امروز شما نشانه ک را یاد گرفتید... و پسر باهوش من دیشب میگفت مامان از فردا میتونیم بنویسیم اراک.‌.بعد یکم فکر کرد و گفت استان اراک چیه؟ اونم میتونیم بنویسیم و همین موضوع باعث شد شب که تو خوابیدی من دست ب کار بشم و ی کاردستی اراک و مرکزی بخاطر گل پسر درست کنم ️ وای که صبح وقتی دیدیش چقدرررر ذوق کردی       و چند روزه ب خاطر اصرارهای جنابعالی که عاشق تخته سیاه و گچ رنگی شدی... واست تخته و گچ خریدم ️ ️             ...
4 بهمن 1396

۷دی...شب تولد بابا😍🌺

سلام گل همیشه بهارم امشب شب تولد بابا بود...اونم تولد چهل سالگی... از چند وقت قبل تصمیم گرفتم تم تولدش سیبل باشه... کیکشو دیروز با مامی و خاله مهسا درست کردیم...خیلی قشنگ شد ️ ️                                       شب خوبی بود...مامی و خاله مهسا اینا و مامان جون و عمو معین هم دعوت بودن ️ ️     ...
4 بهمن 1396

پنجم دی ماه...اولین کارنامه

سلام گل همیشه بهارم امروز اولین کارنامه زندگیتو گرفتی...کارنامه میان ترم امیدوارم همیشه و در همه مراحل موفق باشی و اما املای امروزتون...واقعا خطتت قشنگه... دست خانم پیرا مربی مهربونتون درد نکنه..با زحمتهای ایشون تونستی خط خوبی داشته باشی و اما امروز بعد از مدتها جستجو لباس منشا واسه رادین جونم پیدا کردیم و گل پسر کلللی سورپرایز شد قربون قد و بالات برم من و اما روز شنبه حرف ی را یاد گرفتید... جشن اسم آریا زارعی هم داشتید اینم کادوی خوشگلش و اما با رنگهای خوراکی نقاشی کشیدید امروز هم حرف ا oرا یاد گرفتید و خانم پیرا نقش مادربزرگ را براتون اجرا ک...
5 دی 1396

30آذر...شب یلدا

✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ سلام گلم... امشب شب یلدا بود... ما خونه مامی دعوت بودیم با خاله مهسا اینا...قرار شد آخر شب خاله شمسی با خانواده اشونم بیان خونه مامی تو و سامیار که حسابی آتیش سوزاندید.. و مامی کادوی شب یلدا کاور تب لت با عکس مسی واست خریده بود...کاور قبلی دیگه خراب شده بود...ممنون مامی عمرت صد شب یلدا... دونه انار من ️ ...
5 دی 1396

29آذر...جشن یلدای مدرسه

سلام گلم.. امروز جشن یلدای مدرستون بود..قرار بود ساعت هفت و نیم مدرسه باشیم تا ما مامانا میزو بچینیم تا بقیه مامانا ساعت هشت و نیم تا ده بیان..خلاصه زنگ اول شما بچه ها قرآن داشتید و سرکلاس بودید..ما هم تو سالن مشغول چیدن ️ ️تا اینکه ساعت هشت و نیم شما بچه ها هم آمدید تو سالن پاپیون های خوشگل هندوانه اییتونم خانم پیرا لطف کردن بعنوان کادوی یلدا بهتون دادن😍😍😘😘                               مامان کیان دانشمند تاجهاتونو درست کردن و واستون داستان هم تعریف کردن       &...
4 دی 1396

26آذر...حرف ش

سلام نفسم امروز حرف ش را یاد گرفتید...و تو وقتی خانم پرسیده ش مثل چی با ذوق گفتی شهرام ️ ️ ️...امروز دوستتون کیان دانشمند جشن فامیلشو گرفته و مامان مهربونش آش درست کرده آورده براتون... هر چند که تو حتی ظرف آشتو نگرفتی چه برسه ب اینکه بخوری از دست تو کیانم زحمت کشیده و تراش ب شکل ماشین بهتون کادو داده پاک کن اتودی هم بهراد مختاری دوستت بهت داده همینحوری بدون مناسبت این جلدهای دفترم امروز واست خریدم...و تو تصمیم گرفتی اون جلدی که روش بن تن هست را بعنوان تشکر از بهراد فردا بهش بدی عکسهای امروزتون تو مدرسه و دیروز هم علامت مساوی را یاد گرفتید ️ ️ ...
26 آذر 1396

25آذر...عشقمی بخدا

سلام عشقم گلم فقط اومدم ی جمله خنده دار بنویسم واست تا یادم نرفته چند روزی میبینم ی چیزهایی زمزمه میکنی... صدق ا.. علی الیزید یزیدشم خیلیییی غلیظ. تلفظ میکردی بله جنابعالی زنگ قرآن العظیم را اشتباه متوجه شده بودی...وااای که از دستت روده بر شدم تو چرا اینقدر عشقی ️ تازه اعوذ بالله من الشیطان الرجیم... اینقدررررر قشنگ میگی که دلم میخاد بخورمت... همش بهت میگم تکرار کن...اون قسمت اعوذ شو ️ ️ ️ ️ ️ خدا را شکر که تو رو دارم...خدایا عاقبت بخیر پسرمو از خودت میخام ...
24 آذر 1396

23آذر...اینروزها

سلام گلم امروز پنجشنبه است.و تو تعطیلی اما امسال کلا روزای تعطیلم با اینکه شب قبلش دیر میخوابی. صبح زود بیدار میشی. امروزم یکربع به هشت بیدار شدی دیروز انجمن اولیا بود با مربیتون. و علومم داشتید..در مورد دانه ها ریشه ها و برگهای خوراکی... تو هم گفتی میخام کلم ببرم...منم ی کاردستی با دانه ها درست کردم... و البته با رنگهای خوراکی مثل زردچوبه و کاکائو و آب توت فرنگی پارچه سفید رنگ کردم و کاردستی ات عالی شد..با دانه های خرفه هم اسمتو نوشتم   مربیتون عکستو گذاشته تو کانال کلاستون     و تو عشقم ایندفعه با دمپایی نوشتی مامان...البته چون کم آوردی دمپایی شامپو هم استفاده کردی   &nb...
23 آذر 1396