رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

20 تیر ---کلاس فوتبال

1395/5/6 12:35
نویسنده : رضوان
303 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم

گل پسر من اینروزا بزرگ شده و تو خونه همش حوصلش سر میره...

جالبه تا پارسال راحت تو خونه میموندی و بازی میکردی...

اما رقیقا از روز تولدت ...انگار که دچار تحول بزرگی شدی...

دیگه حس خونه موندن نداری...

دوست داری بیرون باشی و پیش هم سنات...

از روز اول رمضان تا روز 27 رمضان هر روز بالاستثنا ما بعدازظهرها تو اون هوای گرم و بازبون روزه پارک بودیم...

اما روز 27 رمضان ساعت شش صبح یهو دستم رفت رو پیشونیت...

خودمم نمیدونم چرا یکهو از خواب پردیم و دستمو گذاشتم رو پیشونیت و دیدم داری میسوزی

تب چهل درجه

یهو ریختم بهم

با بابا بردیمت بیمارستان...

شربت و دارو...

اما خوب نشدی...

دوباره فرداش بردمت پیش دکتر خودت...گفت ویروسه سه روز همینطوریه...

مواظب باشید تبش بالا نره...

شبها تبت بیشتر میشد...یه شب که تنها بودم و تو با وجود کلی استا و پروفن و پاشویه تبت 39 درجه بود...

منم که اونروز نتونستم درست افطار کنم...خیلی عذاب کشیدم...کلی تو خلوت گریه کردم و نمیدونستم چکار باید بکنم...

تا اینکه یک شب بابا رفت از خاله مهسا شیاف گرفت...

اونو که برات گذاشتم خدا را شکر تبت قطع شد...

ایشالا هیچوقتتتت تو رو تو حالت اذیت و مریضی نبینم...

خلاصه که دیدیم پسری همش حوصلش سر میره...

دوست داشتم کلاس ورزشی اسمتو بنویسم...

منتها چون سنت کمه...جایی ثبت نام نمیکردن...

با کلی پرس و جو اسمت و کلاس فوتبال سالن 22 بهمن نوشتم...

اینروزا عااااشق فوتبال شدی....

دقیقا فردای تولدت که تمش بن 10 بود...

با بن 10 خداحافظی کردی و رو ب فوتبال اوردی شدیددددد...

هر روز تو خونمون باااید باهات فوتبال بازی کنم...

کلی توپو با در و دیوار و قاب رو دیوار و یخچال و... میزنی...اما تو که گناره نداری خونمون اپارتمانی و کوچیکه...

اینم چند تا عکس از کلاس فوتبال عشقم...

چون عکساتو با گوشی انداختم ..اونم زوم کردم..کیفیتش پایینه...

و اما روز 25 تیر تولد بهراد دعوت شدیم...

 

عاااشقتم هزاااااررررررر تااااامحبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)