6 بهمن--روزانه
سلام گلم
اینروزام میگذره با پیش دبستانی رفتن تو...
و اینکه گاهی اوقات صبحها دوست نداری زود بیدار بشی...
شبها دوست نداری زود بخوابی...
و اینگونه میگذذذرررررددد....
این جای پای گل پسرم صبح در راه رفتن به مدرسه
اینم دستخط خوشگل گلم در مدرسه..
تازه هزار افرین و برچسبم گرفته
و مربیشون گفته بود تو خونه هم یکصفحه تمرین کنین...
و رادین ما یه خط و نیم نوشت...
و خسته شد...
اصرار و قربون صدقه مادرانه هم موثر واقع نشد...
بهش گفتم رادین جون مامان یه خط دیگه بکش (بنویس) دیگه بسه...
و رادین ما یه خط کشید و گفت بیا اینم یه خط...
و اینم اولین نقاشی خشن رادین...
اقا دزده...(سوم بهمن)
و اما اینم برف دیروز...
و اما امروز...
رادینی ما امروز میخواست از تو کشوش مدادشو در بیاره خیلی عجله کرد و ماشین حساب از تو کشوش افتاد زمین و شکست...
و حالا بابا مشغول درست کردن ماشین حساب شد...
بابا داشت ماشین حساب رو میبست که صفحه شیشه ای ماشین حسابو تمیز کرد و بعد پیج های اونو بست...
یهو رادین گفت چقدر خوب شد ماشین حشابو شکستم..
لااقل شیشو تونستیم از داخل تمیز کنیم...
رادین:
من و بابا:
اینم ماشین حساب داغون شده...