رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

13 فروردین...سیزده بدر و چند تا عکس نوروزی

سلام عشقم امروز با مامی و خاله مهسا اینا و غزاله خانم و بهراد و خاله شمسی اینا رفتیم پارک جنگلی همه مهمون مامی بودیم.. هوا هم ابری و بارونی بود شدید.. اما خب اولش بارون نمیبارید... اما از ساعت سه شروع کرد به بارش.. زیر بارون تو کلی با بهراد فوتبال بازی کردی... حدودای ساعت پنج دیگه برگشتیم خونه... و اما چند تا عکس خونه خاله اکی خونه عمو احمد من میدون راه اهن حیاط خونه بابابزرگ خونه خاله شمسی من...با لباسی که دایی سهند واست خریده... خونه دایی علی...
7 خرداد 1396

7 فروردین..واکسن شش سالگی رادین

سلام گلم امروز صبح با هم رفتیم مرکز بهداشت گردو.. و از اونجایی که دست تو لاغر بود..خانومه بهانه اورد که نمیشه به دستش بزنیم باید به پاهاش واکسن زده بشه... و این شروع گرفتاری ما بود چون واکسنو زد و اومدیم خونه اما از سه چهر ساعت بعدش از زور درد پا گریه میکردی و داد میزدی..دیگه پاهاتم نمیتونستی تکون بدی... حتی واسه دستشوییم بغلت میکردم و سرپات میگرفتم... خیلی سخت بود... شبش واسه عوض شدن حال و هوات رفتیم پیتزا سارا... ...
7 خرداد 1396

2 فروردین...روز تولد عشق کوچولوی خونه ما

گل همیشه بهارم وارد هفتمین سال حضورت تو خونمون شدیم... چقدر شیرینه بودن تو کنارمون... هر روز و هر لحظه هم اگه شکرگزار خداوند باشیم بخاطر دادن همچین نعمت بزرگی بهمون بازهم خیلی خیلی کمه... ان شاا.. که شاد و سبز و سالم باشی پسر بهاری من... امروز مامی خاله فروغ و افسانه جونو ناهار خونشون دعوت کرد... و خاله اومدن با کادوی تولد واسه تو... واسه همین منم بدوبدو اومدم بالا خونمون و یه کیک درست کردم... بعد از ناهار اومدن بالا خونه ما... و دومین تولدت گرفته شد... کادوی خاله فروغ لگوی کشتی دزدان دریایی بود..که از همون موقع با...
7 خرداد 1396

اول فروردین...شب دوم فروردین و تولد عشقم

سلام عشقم امروز هم نوعید مادر جون ...ناهارم اونجا بودیم... عصرش هم رفتیم عیدی دایی جون بابا... و اما از سر راه خونه یه کیک خوشگل قرمز به سلیقه خودت ...خریدیم.. و شب تولدت یه تولد کوچولوی خانوادگی واست گرفتیم... مامی جون بهت یه بخور سرد کادو داد خاله مهسا شن جادویی و مبلغی پول من و بابا هم ست لباس پرسپولیس و کتونی مبارکت باشه عشقم ...
7 خرداد 1396

سی اسفند

امروز ساعت 13.58 سال تحویل میشد... سفره هفت سین خودمون... و مامانجونت به ما گفت ناهار بیایید خونه ما و سال تحویلم اینجا باشید... خلاصه که رفتیم... عمو مسعودت اینام هم اونجا بودن... بعد تحویل سال و روبوسی و... برگشتیم خونه... البته اول رفتیم عیدی مامی... شام هم خونه مادرجون دعوت بودیم چون فردا نوعیدشه... ...
7 خرداد 1396