28آبان-خونه
سلام گلپسر
میخوام چند تا شیرین کاریات که جدیدا یاد گرفتی رو بنویسم.
تو تا خاله مهسا را میبینی سرتو تکون میدی و سرسری میکنی.
یکسره در حال حرف زدنی ، بابا میگی و گاهی اوقات ماما و ...
دستت رو جلوی لبات تکون میدی و صدا در میاری.
پاهاتو میگیری و باهاشون بازی میکنی.
حسابی غریبی میکنی.حتی تو مطب دکتر کلی کریه کردی و غریبی میکردی.
قبلا با روروئکت راه میرفتی اما الان دیگه سرعتت حسابی بالا رفته مثلا دیروز تا به خودم آمدم دیدم آقا رادین رفته تو آشپزخونه و داره با در ماشین لباسشویی بازی میکنه.
ما چهارشنبه ٢٥ خاله مهسا و عمو سعید را پاگشا کردیم اما خونه مامانی چون میخواستیم خاله اینا رو هم دعوت کنیم و اینجوری راحتتر بودند.تو مهمونی یکهو تو که توی رورئکت بودی منو نگاه کردی و گفتی ماما و باسرعت آمدی طرفم همه کلی تعجب کردند.
دیروز هم برگشتیم تهران،تو ماشین اولش یکم خوابیدی بعدش بیدار شدی و شروع کردن به شیطونی کردن.ساعت ٧ خوابت برد و دیگه ازخواب بیدار نشدی تا ٥:٣٠ امروز صبح البته یکم تو خواب غر میزدی و نمیذاشتی مامان یک خواب درست حسابی داشته باشه.خلاصه بابا هم همون موقع بیدار شد تا آماده بشه و بره سرکار.منم لامپ رو روشن کردم و با هم شروع کردیم به بازی تا ٨ که بالاخره خوابت گرفت و منم تونستم یک چرت کوچولو بزنم.
رادین در ماشین
رادین شیطون
رادین و سه تار بابا شهری