۲۱ بهمن ...خرس ماهورررر بدنیا اومد😄😄😜
سلام گل همیشه بهارم
امروز افسانه جون تو و سامیار را با خودش برد گردش
و ب ما نگفت کجا میرید
خلاصه ساعت ۶ امد سراغ تو و بالاخره ۹و نیم برگشتید خونه
فهمیدیم اول رفتید باغ کتاب و خاله گفته چی دوست دارید براتون بخره تو ی خرس با لباس مسی برداشتی سامم همون خرسو با لباس رونالدو...
و تو بازم تخته پاک کن و ی کتابم خریدی
بعد خاله میبینه ای داااااد کیف پولشو جا گذاشته خونه
خلاصه با کارت بکارت کردن ماندانا جون اونا رو میخره
و قرار بوده شما را ببره پیتزا بخورین که نمیشه و میبرتون خونشون
جالبه ب تو گفته نیمرو میخوری درست کنم..تو هم گفتی نه
گفته سامیار چی ؟میخوره
و تو گفتی نه ما تو خونه هامون فقط کباب و جوجه میخوریم
و خلاصه خاله هم شما را برگردوند تا به کباب و جوجه هاتون برسین️
ممنون افسان جون️
و اما روز نوزده بهمن دایی جواد اراک اوند و مهمون مامی بود
روز هجده بهمن هم حرف ه را یاد گرفتید و تو خوشحال بخاطر نوشتن شهرام
اینم املات
عاشقتم هزاااار باااار️️️️️️️️️️️️️️️️️️️