رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

1 بهمن-اتفاق خيلي بد...........

1390/11/1 21:30
نویسنده : رضوان
752 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيزم

امروز يكي از بهترين فرشته هاي روي زمين ،پر كشيد و رفت پيش خدا..........

امروز حدود ساعت 12 ظهر مامان جون(مامان بزرگ من)كه همه ما عاشقانه دوستش داشتيم و اونم عاشق تو بود از پيشمون رفت.

اونم به صورت غير منتظره ،بدون اينكه مشكلي داشته باشه.

مامان جون يك هفته بود كه سرما خورده بود و خودش اجازه نميداد تو را پيشش ببريم.ميگفت بچم تازه خوب شده شايد از من بگيره.

اما دلش پر ميزد كه تو را ببينه.ميگفت حيف حالا كه راني(به تو ميگفت راني) اراكه من نميتونم ببينمش.

قرار بود زود خوب بشه و بازم تو را ببينه اما...........

پسرم مامان جون خيلي تو را دوست داشت .روزي 3-4 بار تلفن ميكرد خونه ماماني كه راني را بيار پايين ببينمش.

پيش هر كس مينشست اونقدر از تو تعريف ميكرد كه همه تعجب ميكردند.

هر دفعه ميرفتيم پايين ميگفت روروئك رادين را بيار .تو هم سوار ميشدي و همه جارا به هم مي ريختي و مامان جون ميگفت نكن پسر.قاب عكس مامان جون و آقاجون را از روي ميز تلويزيون بر ميداشتي و پرت ميكردي رو زمين و با روروئكت ميرفتي روش.مامان جون با خنده ميگفت نكن راني عكسم خراب ميشه.

با اينكه با روروئكت تموم خونشون را به هم ميريختي .اما بازم اگه روروئكت را نمي برديم پايين ميگفت برو روروئكشو بيار. از  اينكه ميديد تو شيطوني ميكني لذت ميبرد.

چند وقت پيش به من گفت واسه تولد رادين چه برنامه اي داري.گفتم مامان جون حالا تا اون موقع.

اما ديگه خودش نيست كه حتي اولين سالگرد تولد اولين نتيجه شو ببينه.

خيلي روزاي سختي را ميگذرونم.نيودنش خيلي آزارم ميده.من تا 10 دقيقه قبل از فوتش اونو ديدم .و تموم اون لحظات تو ذهنم تداعي ميشه.

ناراحتم از اينكه نتونست تو را براي آخرين بار ببينه................

روحش شاد........................

 

 پسر عزيزم ;

 دلهره هایت را به باد بده ...

 اینجا دلی هست که برای آرامشت  

 دستی به آسمان دارد...........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان بیتا
4 بهمن 90 12:03
کـمـک کـن مـثـل مشهد، شهر رؤیا دلـم پـر ازدحـام از نـور بـاشــد پـر از پـرواز کـفـتـرهـاى کوچک سـرم سـبـز و دلـم پـر شور باشد شهادت امام رضا (ع)تسلیت باد
باباشهری
4 بهمن 90 15:04
خدا رحمتش کنه خانم خوبی بود
سمیرا مامان آنیتا
4 بهمن 90 23:16
تسلیت میگم عزیزم .. می دونم غم بزرگیه ، خدا صبرتون بده پیش رادین غصه نخوری ها .. اونم ناراحت میشه
مامان یسنا
4 بهمن 90 23:39
ای وای!!!! چقدر بد!!! تسلیت میگم عزیز دلم این روزها خیلی مراقب رادین باش همه چیز رو متوجه میشه و ناراحت میشه
عاطفه
5 بهمن 90 8:07
خدا رحمتشون کنه می تونم درک کنم که برای شما چقدر سخته ولی چاره ای به غیر از صبوری کردن نیست
mah
5 بهمن 90 10:49
vay mamnjoonnnnn.halambade shadid.haroozgeryemikonam.mikham dadbezanam ama nemitoonam.vayyyyyyyyyyyyy
خاله مهسا
7 بهمن 90 10:33
مامان رامیلا
7 بهمن 90 22:23
سلام عزیزم مرسی که به ما سر زدید , آخی خیلی ناراحت شدم تسلیت میگم انشاا... غم آخرتون باشه, رادین جون چطوره, خیلی نازه, عکسهاش خیلی قشنگن .
ميترا
8 بهمن 90 9:18
سلام واقعا ناراحت شدم تسليت ميگم ان شاالله خدا مامان گلتو هميشه حفظ كنه سايش هميشه بالاي سرتون باشه واقعا از دست دادم مامان بزرگ يك غم خيلي بزرگه خدا رحمتش كنه
مامان رضا جونی
9 بهمن 90 13:07
تسلیت میگم،خیلی خدا رحمتشون کنه ،چقدر حیف که رادین جون نتونست خاطره ای از کسی که اینقدر دوسش داشت، داشته باشه
نگین مامان رادین
11 بهمن 90 0:14
تسلیت می گم روحش شاد،خدا بهتون صبر بده،خانوم گل پیش رادین بی تابی نکنید بچه ها حساسند و زود تو روحیشون اثر می زاره
نرگس
11 بهمن 90 9:12
غم آخرتون باشه عزیزم خدا بیامرزتش و بهتون صبر بده