رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

30آذر...شب یلدا

✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ سلام گلم... امشب شب یلدا بود... ما خونه مامی دعوت بودیم با خاله مهسا اینا...قرار شد آخر شب خاله شمسی با خانواده اشونم بیان خونه مامی تو و سامیار که حسابی آتیش سوزاندید.. و مامی کادوی شب یلدا کاور تب لت با عکس مسی واست خریده بود...کاور قبلی دیگه خراب شده بود...ممنون مامی عمرت صد شب یلدا... دونه انار من ️ ...
5 دی 1396

29آذر...جشن یلدای مدرسه

سلام گلم.. امروز جشن یلدای مدرستون بود..قرار بود ساعت هفت و نیم مدرسه باشیم تا ما مامانا میزو بچینیم تا بقیه مامانا ساعت هشت و نیم تا ده بیان..خلاصه زنگ اول شما بچه ها قرآن داشتید و سرکلاس بودید..ما هم تو سالن مشغول چیدن ️ ️تا اینکه ساعت هشت و نیم شما بچه ها هم آمدید تو سالن پاپیون های خوشگل هندوانه اییتونم خانم پیرا لطف کردن بعنوان کادوی یلدا بهتون دادن😍😍😘😘                               مامان کیان دانشمند تاجهاتونو درست کردن و واستون داستان هم تعریف کردن       &...
4 دی 1396

26آذر...حرف ش

سلام نفسم امروز حرف ش را یاد گرفتید...و تو وقتی خانم پرسیده ش مثل چی با ذوق گفتی شهرام ️ ️ ️...امروز دوستتون کیان دانشمند جشن فامیلشو گرفته و مامان مهربونش آش درست کرده آورده براتون... هر چند که تو حتی ظرف آشتو نگرفتی چه برسه ب اینکه بخوری از دست تو کیانم زحمت کشیده و تراش ب شکل ماشین بهتون کادو داده پاک کن اتودی هم بهراد مختاری دوستت بهت داده همینحوری بدون مناسبت این جلدهای دفترم امروز واست خریدم...و تو تصمیم گرفتی اون جلدی که روش بن تن هست را بعنوان تشکر از بهراد فردا بهش بدی عکسهای امروزتون تو مدرسه و دیروز هم علامت مساوی را یاد گرفتید ️ ️ ...
26 آذر 1396

25آذر...عشقمی بخدا

سلام عشقم گلم فقط اومدم ی جمله خنده دار بنویسم واست تا یادم نرفته چند روزی میبینم ی چیزهایی زمزمه میکنی... صدق ا.. علی الیزید یزیدشم خیلیییی غلیظ. تلفظ میکردی بله جنابعالی زنگ قرآن العظیم را اشتباه متوجه شده بودی...وااای که از دستت روده بر شدم تو چرا اینقدر عشقی ️ تازه اعوذ بالله من الشیطان الرجیم... اینقدررررر قشنگ میگی که دلم میخاد بخورمت... همش بهت میگم تکرار کن...اون قسمت اعوذ شو ️ ️ ️ ️ ️ خدا را شکر که تو رو دارم...خدایا عاقبت بخیر پسرمو از خودت میخام ...
24 آذر 1396

23آذر...اینروزها

سلام گلم امروز پنجشنبه است.و تو تعطیلی اما امسال کلا روزای تعطیلم با اینکه شب قبلش دیر میخوابی. صبح زود بیدار میشی. امروزم یکربع به هشت بیدار شدی دیروز انجمن اولیا بود با مربیتون. و علومم داشتید..در مورد دانه ها ریشه ها و برگهای خوراکی... تو هم گفتی میخام کلم ببرم...منم ی کاردستی با دانه ها درست کردم... و البته با رنگهای خوراکی مثل زردچوبه و کاکائو و آب توت فرنگی پارچه سفید رنگ کردم و کاردستی ات عالی شد..با دانه های خرفه هم اسمتو نوشتم   مربیتون عکستو گذاشته تو کانال کلاستون     و تو عشقم ایندفعه با دمپایی نوشتی مامان...البته چون کم آوردی دمپایی شامپو هم استفاده کردی   &nb...
23 آذر 1396

21آذر...نشانه ا ربط

سلام گلم امروز حرف ا ه. ربط را یاد گرفتین چون چهار حالت داره و یکم گیج کنندست مربیتون از مامانا خواستن نظراتشون برای بهتر فهمیده شدن شما بچه ها بگن.. و بنظرم خیلی عالی براتون بود امروز ما اژدها درست کردیم... مامان امیرعلی شاملو کلی برچسب و وسیله که توشون ا بود آورده بود اینم اسمت که اسم با ا شروع میشه مامان امیرمهدی عبدی برای هر کدومتون اسکناس کوچولو اورده بود و پدر صدرا رفیعی هم زحمت کشیده بودن امدادگر هلال احمر آورده بودن.تا شما را با خطرات هم آشنا کنن خانم پیرا هم خیلی کار جالبی کرده بودن... ماهیگیری با کلمات جدید دو نفر دونفر تو و امیر علی ...
21 آذر 1396

19آذر....نشانه ز

سلام گلم امروز حرف ز را یاد گرفتید صبح که تو رو رسوندم مدرسه. مامان دوستت شاملو گفت بیا بریم کلانتری ببینیم ی سرباز میفرستن واسه مدرسه.. واسه کلمه سرباز خلاصه رفتیم با رییس کلانتری صحبت کردیم و قرار شد ساعت نه یکیو بفرستن. شما بچه ها هم یکسری یاتون لباس سربازی پوشیده بودید و تفنگ برده بودید و تو ی کاردستی زنبور بردی عکس با اقای سرباز و روز جمعه یعنی پریروز بالاخره من و دوستام ی دورهمی موفق شدیم بزاریم.. متین محمودی را که بعد از13سال دیدیمش با دخترنازش درسا که کلاس پنجمه رفته بودیم سفره خانه حجره تو بازار... بعد از اونجا ناهار رفتیم خونه مامی ...
20 آذر 1396

14آذر..اردو ب مرکز گردشگرب تاج محل☺️

سلام گل همیشه بهارم گل پسرم امروز شما با مدرسه رفتید تاج محل کل مدرسه را بردن.از ساعت11تا یک و نیم بمناسبت تولد پیامبر که فرداست.. خلاصه که حسابی بهتون خوش گذشت خاله مهسا دو روزه با دوستاش رفته اصفهان و سامیار اراک پیش باباشه.. امروزم.من و مامی قبل تعطیل شدن تو رفتیم سراغش و با اون اومدیم سراغ تو.. تو پارک کنار تاج محل سام داشت بازی میکرد که من اومدم داخل سالن دیدم که میز شما چون اخر همه بهتون غذا دادن هنوز مشغول خوردنید..خلاصه ناهارتو یکم خوردی و با بچه ها و مربیتون رفتیم داخل مدرسه. سام هم باهامون اومد تو مدرسه این عکسها را خودم ازت انداختم ...
15 آذر 1396

13آذر..جشن ،اسم زیبای رادینم😍❤️

سلام سلام پسر من رادین من امروز جشن اسمت برگزار شد... چند روزه من و بابا و مامی مشغولیم اما خدا را شکر همونطور که دوست داشتم برگزار شد مامی مهربون زحمت درست کردن و تزیین کیک را کشید و امروز ساعت یازده اومدیم مدرستون که دیدیم کلاس هنر دارید.خلاصه یکربع صبر کردیم تا زنگ تفریح خورد و رفتیم تو کلاس و مشغول تزیین شدیم               و اما دوستات با کمک خانم پیرا ی شعر واست خوندن که خیلی قشنگ بود و من فیلم گرفتم ازش.. و اما مراسم گذاشتن تاج باسوادی اسم توسط خانم پیرا      ...
13 آذر 1396

12آذر....ای که چهار حالت داره

سلام نفسم امروز حرف ای را یاد گرفتید..و تونستید بنویسید ایران. و البتههههه رادین بله همه حروف اسمتو یاد گرفتین هورااااا ️ و قراره فردا جشن اسمتو برگزار کنیم.. و اما امروز که روز تدریس نشانه ای بود. برای آشنایی با ایران و اقوام ایرانی خانم پیرا روز قبل گفتن هر مادری یا دانش آموزی که لباس محلی داره واسه امروز بیاره و بپوشه.. منم که چند سال قبل از کرمانشاه لباس محلی خریده بودم..پیرهنمو بردم مدرسه و پوشیدم ️ ️                                       &n...
13 آذر 1396