27اسفند89
سلام عزیزم
2 اسفند ماه -مصادف بود با تولد پیامبر و مامانی عزیز زحمت کشیدن و واسه مامان آش پختن و کلی مهمون دعوت کردن.
پسرم خیلی خوش گذشت.جات خالی...
٦اسفند-امروز مامانی زحمت کشیدند واست سیسمونی خریدند.که تو پست بعدی چند تا از عکساشونو میذارم.
٢٠ اسفند-با اینکه دکتر گفت نباید زیاد تکون بخورم.اما با بابا و مامانی ذفتیم گلپایگان.دلم میخواست بعد از دو ماه سری به خونمون بزنم.دلم تنگ شده بود.همش بهانه گیری میکنم.نمیدونم چمه؟؟؟؟؟؟؟؟اما خدا را شکر اتفاق بدی نیوفتاد.
٢٧اسفند-امروز مامانی برگشتند اراک.اما من گیر داده بودم که تا ٥ عید میمونیم خونمون بعد میایم اراک.آخه بابا ١٣ روز را تعطیله.من موندم و بابایی و بالاخره کارهای خونه.هرچند بابا کمکم میکرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی