♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

  خدایم ، مهربانم... صبرم را بیشتر کن.... در برابر سیر تکامل این کودک... کودکم می خواهد قدمهای بزرگتر بردارد... نکند مانع شوم...نکند عشقم دست و پایش را ببندد.... می خواهم رها باشد...بالنده تر از همیشه باشد... رادینم،نفسم زندگی ام وقف نفسهایت... که نبضم با اهنگش تنظیم شده... پس شاد و سالم نفس بکش همه ی وجودم... بیست و پنجم اردیبهشت...جشن الفبا   اینم کادوی جشن الفبای مدرستون و اما کادوی مامان بابا ب رادین ای...

سلام به پسر باسوادم ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ خدا را هزاران مرتبه شکر که تونستم این روز را ببینم ..روز که عشق کوچولوی عزیز من راحت میتونه بخونه و بنویسه.. این شور و شوق و خوشحالی را اول مدیون لطف و محبت خدای عزیزم..و بعد زحمتهای بیشمار و دلسوزانه سرکار خانم آدم پیرا معلم صبور و مهربون و خوش قلب پسرم هستم ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​​​​​​ ​​...

سلام عشق و نفسم امروز روز معلم بود... کادوی خانومتون هم کارت هدیه یک میلیونی و به خانم قادری و خانم فرازمند وآقای گراوند هم کارن هدیه 100 تومنی کادو دادیم...     خانم صفری و خانم یحیایی و اما روز معلم و جشنش با مامی و خاله شمسی و همکارای مامی با همکارای مامای بمناشبت روز معلم رفتیم شمس العماره   ...

سلام سلام وقتی تعطیل میشید بیشتر اوقات با امیرعلی شاملو فوتبال بازی میکنین.. اونم با یه سنگ کوچولو و جشن اسم بعضی از دوستات جشن اسم امیرعلی شاملو جشن اسم علی ایرانمش جشن اسم صدرا شمسی جشن اسم صدرا رفیعی جشن اسم یاسین صوفیانی اردوی داخل مدرسه عکسهای همینجوری رادین و آقای گراوند   ...

سلام گلکم بعد از عید دوبار رفتید اردو یکبار نمایشگاه گل لاله..22فروردین اینجام خودمون با هم رفتیم نمایشگاه اردوی نمایشگاه گل چون ما ناهار مهمون داشتیم دوستامو دعوت کرده بودم..من باهاتون نیامدم نمایشگاه.. یکبارم خانه بازی شادیانه..5اردیبهشت   ...

سلام عشق من گلم برات بگم از دیشب که تا صبح تب داشتی و صبح کل بدنت دونه ریخت بیرون.. دکتر بیسواد الکی گفته بود ابله مرغون نیست... چون آب برای بدنت بد بود و تو دیروز سه ساعت داخل استخر بودی کل بدنت ریخت بیرون.. و از همه بدتر کلا سامیار که بهت چسبیده بود..و همچنین بچه های خواهر شوهر خاله که دیشب کلی باهاشون بازی کردی... صبح ساعت 11.12 ما با خاله مهسا اینا از جاده فیروزکوه راه افتادیم بسمت نوشهر خاله فروغ اینا گفتن ما از هراز میاییم و عصر راه میافتیم.. خلاصه که رفتیم تو جاده تو بیحال روی پای مامی خوابیده بودی رسیدیم به پل ورسک تا ناهار بخوریم.. و تو بیحال و بیجون خلاصه رسیدیم بابل تو دیگه گردنت و صورتت ...

سلام گل قشنگم قرار بود امروز ساعت 10 صبح ما با مامی بریم تهران.. تا اینکه تو ساعت7 صبح بیدار شدی و ما را بیدار کردی که بلند شید مگه نمیخاییم بریم مسافرت خلاصه که ما بیدار شدیم..و شروع کردیم به آماده کردن وسایل یکه یهو تو گفتی مامان فکر کنم آبله مرغون گرفتم.. نگاه کردم یه جوش آبکی روی شکمت بود و دو تا ریز تو گردنت... خلاصه یهو جا خوردیم با بابا همون موقع حاضر شدیم ببریمت دکتر... تو هم حالت تهوع داشتی و بالا میاوردی... خلاصه رفتیم دکتر که دکتر شیفت گفت نه اصلا این آبله مرغون نیست ببینید نمیخارونش.. این یه ویروسه و قابل انتقالم نیست.. فقط یه آمپول ضد تهوع داد بهت خلاصه ما هم با خیال راحت به سمت تهران راه افتا...

سلام پسر پرسپولیسی من فدای تو بشم 7ساله ی قشنگم روز 5 فروردین با سه روز تاخیر تولدتو جشن گرفتیم... کیک تولدتو به خواست خودت از روی یک عکس اینترنتی سفارش دادیم.. شامم مامان جونت و عمو معین مامی و خاله مهسا اینا را دعوت کردیم... البته خاله افسانه من هم دعوت شد.     عاشقتم نفسم ...

سلام شکوفه قشنگم روز 2 فروردین که روز تولدت بود..منتها ما قراراه جشن تولدتو 6 فروردین بگیریم تا یکم دید و بازدیدها کمتر شده باشه ، و سرمون خلوتر روز 2 فروردین جشن دنیا اومدن طنین کوچولو(دخمل پسر خاله بابا) روزهامونم با رفتن عید دیدنی خونه اقوام میگذشت... خونه مامی و خاله فروغ روز 7 فروردین دعوتمون کردن اول بریم تهران خونشون و یه مهمونی اونجا داشتن..بعدم روز 8 فروردین بریم شمال ویلاشون.. خلاصه که من بهت گفتم رادین تکالیف عیدتو انجام بده ..که وقتی خواستیم بریم مسافرت دیگه راحت باشی... و روز 5 فروردین جشن تولدت برگزار شدددد بریم پست بعد عکسهای جشن     ...