رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

3مهر-18 ماهگی رادین و واکسن

1391/7/6 11:15
نویسنده : رضوان
1,712 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگر طلا

عزیز مامان امروز واکسن داشتی.........اوه

خدا را شکر پروژه واکسن زدنت تموم شد رفتتتتتتتتتتتتت تا 6 سالگی.Yah

آخیششششش یه نفس راحتی بکشیم...

واکسن 18 ماهگی ،از هر کسی میپرسیدم میگفت وحشتناکههههههه

شب قبلش با اینکه بهش فکر نمیکردم خوابم نمیبرد.نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟

از چند روز قبل هم شربت ایبوپروفن و شیاف استامینوفن خریده بودم ....

هندوانه هم خریدم تا اگه تبت بالا رفت آب هندوانه بهت بدم.

خلاصه باید قبل از ساعت 10 مرکز بهداشت میبودیم تا شماره بگیریم.

مامانی بخاطر اینکه تو عادت داری تا ساعت 10 بخوابی،تصمیم گرفت ساعت 9 بره شماره بگیره وقتی بیدار شدی هم من ببرمت.

خلاصه ساعت 10 شد و بیدار نشدی.منم تصمیم گرفتم پوشکتو عوض کنم تا کم کم بیدار شی.بیدار شدی و قبل از رفتن یک قاشق شربت پروفن بهت دادم و رفتیم.

واکسن را زدی و یه کوچولو گریه کردی.

قد:83 سانتی متر   وزن 10 کیلو و 700 گرم

 

دیشب ساعت 1 بود که دیدم داری تو تب میسوزی شربتتو دادم خوردی اما یکهو همش با شیری که قبلش خورده بودی را بالا آوردی.

وقتی بهتر شدی بازم بهت شربت دادم.تبت قطع شد و خوابیدی و خدا را شکر تا صبح دیگه تب نداشتی.Night

امروز هم تب آنچنانی نداری اما جای واکسنت حسابیییییییییی درد میکنه و تو حسابی تو تلاطمی و اعصاب نداری.

امروز صبح رفتم خیابون و چند کیلو سبزی قورمه خرد شده خریدم واسه نذری روز تاسوعامون.باید کم کم آماده شیم.Chef

منم امروز کلی پتو شستم همون پتوهایی که توسط شما کثیف شده بود....

از زمان جشن عروسی عمو مسعود هم  فعلا خبری نیست.قرار بود اگه مراسم هفته دیگه ا ما این هفته بریم اراک.

اما گویا فعلا مشخص نیست و احتمالا این هفته نمیریم اراک.Flower

راستی دو روز پیش با مامی رفتیم خونه خودمون که دست مستاجره و پنجره هاشو واسه خرید پرده اندازه گرفتیم.Heart Smileخونمون نقلی و کوچولوا و یک خواب بیشتر نداره که اونم اتاق جنابعالیه.اما هر چی باشه از مستاجری که بهتره.مگه نه؟Happy Dance

ان شاا... اول آبان میریم خونه خودمون و اتاقتو میخوام حسابی خوشمل کنم.البته بازم تخت و کمد واست نمیخرم چون خونمون جا نداره.

راستی اینو یادم رفت بگم امروز بجای اینکه بگی بابا و مامان،به بابا میگی باباش و به من میگی ماماش یعنی مامانش...قهقههقهقهه

رفتی پیرهن بابا را از تو لباسشویی درآوردی و میدی بابا بپوششخنده

حالا هم که لباسشویی را روشن کردیم تا پیرهن بابا را میبینی باباش باباش میکنی.

 تو اتاق خواب هم که خوابیدی اگه در اتاق بسته باشه،وقتی بیدار میشی تا حوله بابا که پشت در اتاق آویزونه را میبینی یاد بابا میفتی و بازم باباش باباش...

این عکس الان ازت انداختم .

در حال تماشای برنامه خان دایی جان.

برنامه ساعت خوش که فکر کنم 10 سال پیش نشونش میداد.

اما تو خیلی دوسش داری.

سلام سلام صد تا سلام

خان دایی جون خان دایی جون....

بابا کلی گشته تا یک قسمت از این برنامه را برات پیدا کرده.

میبینی چقدر بی اعصابی...

فدات شم که جای واکسنت اینقدر دردناکه....For You

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامی
4 مهر 91 17:10
18 ماهگیت مبارک .الحمدا...واکسنت و هم زدی .دیگه راحت شدی
شقایق(مامان محمد ارشان)
4 مهر 91 17:29
ای جونم خاله قربونت که پات درد میکنه ولی دیگه ماشالا مرد شدی گلم... ایشالا به سلامتی برید خونه خودتون
شقایق(مامان محمد ارشان)
4 مهر 91 17:30
خاله جون بالاخره این مامان تنبل عکس سیسمونی پسری رو گذاشت تو وبلاگ
مهسا
4 مهر 91 21:00
تپله پرروووووووووو
مامان آنیسا
5 مهر 91 2:20
18 ماهگیت مبارک گل پسمل
یک عاشقانه آرام
5 مهر 91 14:29
به سلامتی عزیزم الهی همیشه حالش خوب باشه...
پریسا
5 مهر 91 14:37
مبارکت باشه عزیزم
سمیرا مامان آنیتا
6 مهر 91 9:31
یعنی قلبم داره میاد تو دهنم بخاطر واکسن 18 ماهگی 18 ماهگیت مبارک رادین قشنگم .. خوشگل خاله این مامان تو سال تا سال به ما سری نمیزنه .. شما تشریف بیار پیش آنیتا
لیلا مامان آرمین
6 مهر 91 19:03
خاله مرمر
6 مهر 91 20:18
میلاد با سعادت هشتمین ستاره آسمان امامت رو به شما و خانواده محترم تبریک میگم
نانا و نی نی جون
7 مهر 91 15:31
سلام مرسی گلکم انشاا... منم مطمئنم به همین زودیا میاد تو دلم بحق امام رضا
الهه مامان یسنا
8 مهر 91 10:33
سلام. وای چقدر پست نخونده داشتم شرمنده!! خدا رو شکر که واکسنهات تموم شد و دیگه اذیت نمیشی
بابای ارشیا
22 مهر 91 23:48
ماشالله به این مهندس کوچولو الهی براتون سلامت و مایه دلخوشی بشه از طرف این پیر بابا مهندس کوچولو رو ببوسین حتما