3مهر-18 ماهگی رادین و واکسن
سلام جیگر طلا
عزیز مامان امروز واکسن داشتی.........
خدا را شکر پروژه واکسن زدنت تموم شد رفتتتتتتتتتتتتت تا 6 سالگی.
آخیششششش یه نفس راحتی بکشیم...
واکسن 18 ماهگی ،از هر کسی میپرسیدم میگفت وحشتناکههههههه
شب قبلش با اینکه بهش فکر نمیکردم خوابم نمیبرد.نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟
از چند روز قبل هم شربت ایبوپروفن و شیاف استامینوفن خریده بودم ....
هندوانه هم خریدم تا اگه تبت بالا رفت آب هندوانه بهت بدم.
خلاصه باید قبل از ساعت 10 مرکز بهداشت میبودیم تا شماره بگیریم.
مامانی بخاطر اینکه تو عادت داری تا ساعت 10 بخوابی،تصمیم گرفت ساعت 9 بره شماره بگیره وقتی بیدار شدی هم من ببرمت.
خلاصه ساعت 10 شد و بیدار نشدی.منم تصمیم گرفتم پوشکتو عوض کنم تا کم کم بیدار شی.بیدار شدی و قبل از رفتن یک قاشق شربت پروفن بهت دادم و رفتیم.
واکسن را زدی و یه کوچولو گریه کردی.
قد:83 سانتی متر وزن 10 کیلو و 700 گرم
دیشب ساعت 1 بود که دیدم داری تو تب میسوزی شربتتو دادم خوردی اما یکهو همش با شیری که قبلش خورده بودی را بالا آوردی.
وقتی بهتر شدی بازم بهت شربت دادم.تبت قطع شد و خوابیدی و خدا را شکر تا صبح دیگه تب نداشتی.
امروز هم تب آنچنانی نداری اما جای واکسنت حسابیییییییییی درد میکنه و تو حسابی تو تلاطمی و اعصاب نداری.
امروز صبح رفتم خیابون و چند کیلو سبزی قورمه خرد شده خریدم واسه نذری روز تاسوعامون.باید کم کم آماده شیم.
منم امروز کلی پتو شستم همون پتوهایی که توسط شما کثیف شده بود....
از زمان جشن عروسی عمو مسعود هم فعلا خبری نیست.قرار بود اگه مراسم هفته دیگه ا ما این هفته بریم اراک.
اما گویا فعلا مشخص نیست و احتمالا این هفته نمیریم اراک.
راستی دو روز پیش با مامی رفتیم خونه خودمون که دست مستاجره و پنجره هاشو واسه خرید پرده اندازه گرفتیم.خونمون نقلی و کوچولوا و یک خواب بیشتر نداره که اونم اتاق جنابعالیه.اما هر چی باشه از مستاجری که بهتره.مگه نه؟
ان شاا... اول آبان میریم خونه خودمون و اتاقتو میخوام حسابی خوشمل کنم.البته بازم تخت و کمد واست نمیخرم چون خونمون جا نداره.
راستی اینو یادم رفت بگم امروز بجای اینکه بگی بابا و مامان،به بابا میگی باباش و به من میگی ماماش یعنی مامانش...
رفتی پیرهن بابا را از تو لباسشویی درآوردی و میدی بابا بپوشش
حالا هم که لباسشویی را روشن کردیم تا پیرهن بابا را میبینی باباش باباش میکنی.
تو اتاق خواب هم که خوابیدی اگه در اتاق بسته باشه،وقتی بیدار میشی تا حوله بابا که پشت در اتاق آویزونه را میبینی یاد بابا میفتی و بازم باباش باباش...
این عکس الان ازت انداختم .
در حال تماشای برنامه خان دایی جان.
برنامه ساعت خوش که فکر کنم 10 سال پیش نشونش میداد.
اما تو خیلی دوسش داری.
سلام سلام صد تا سلام
خان دایی جون خان دایی جون....
بابا کلی گشته تا یک قسمت از این برنامه را برات پیدا کرده.
میبینی چقدر بی اعصابی...
فدات شم که جای واکسنت اینقدر دردناکه....