30 اسفند - چهارشنبه سوری
دومین چهار شنبه سوریت مبارککککککک
پسرم دیروز عصر ما بالاخره اومدیم اراک.
و اینکه تو سرما خوردی حسابی..همش عطسه و آبریزش بینی داری.
امشبم که اول یک آتش کوچک تو حیاط خونه مامان جون اینا درست کردیم.بعدشم رفتیم پیش خانواده دوست خاله مهسا..ژیلا جون دوست خاله مهسا اونقدرررررررر ذوق کرد که تو را هم برده بودیم میگفت مهسا گفته رادین سرما خورده فکر نکنم بیاریمش.
خلاصه تا ساعت ٨ و نیم اونجا بودیم بعدشم رفتیم خونه بابابزرگت اینا و عمو مسعود و عمو شهاب اینا هم بودند.
رادین و دایی سپهر (پسر خاله من) در حیاط خونه مامان جون
اینجام رفته بودیم جلوی خونه ژیلا جون
خاله مهسا -رادین-ژیلا جون
اینجام عمو سعید از روی همین آتش پرید ما اینطوری شدیم
مهسا جون و ژیلا هم جیغ کشیدند.
دستت را به من بده تا از آتش بگذریم.
آنانکه سوختند همه تنها بودند...
(زرتشت)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی