8 دی-تولد بابا
سلام عروسکم
امروز 7 دی ماهه و تولد بابا فرداست.منتها چون فردا جمعه و بابا خونست.
تصمیم گرفتم امروز واسه بابا کیک بپزم و وقتی از سرکار اومد اونو سورپرایز کنم.
تو هم که امروز ساعت 10:30 بیدار شدی و ظهر خیلی خوابت میومد.اما دوست نداشتم تا قبل از اومدن بابا بخوابی خلاصه بیدار نگهت داشتم تا بابا اومد و کلییییییی خوشحال شد..یکم کیک و چایی خوردیم و تو فقط نگاه میکردی و لب به کیک نزدی.
بعد که بردمت تو رختخوابت سریع خوابت برد.جیگرتوووووووووو
ان شاا... فردا مامی جون و خاله مهسا میرند مشهد زیارت...
خوش به سعادتشون.ان شاا... امام رضا ما را هم بطلبه...
دوست داشتم ما هم باهاشون بریم اما چون هوا خیلی سرد شده ترسیدم خدای نکرده تو سرما بخوری واسه همین هم باهاشون نمیریم...
جمعه هفته آینده مهمون داریم ،ولی مهمونیمون خونه مامان بزرگت برگزار میشه چون قراره اراک مهمونی بدیم و دو تا زن عموهای عروس شما را پاگشا کنیم...
راستی جدیدا یاد گرفتی ملحفه اتو میکشی رو صورتت و میگی دادین کووووووووووو؟منظورت اینه که من بگم رادین کو؟؟؟خلاصه منم مثلا دیگه تو را نمیبینم و همش دنبالت میگردم که یکهو سرتو از زیر ملحفه در میاری و من کلی خوشحال میشم و چشمم به جمالت روشن میشه و گمشده ام را پیدا میکنم...
رادین 35 سالش نشده هاااااااا!!!!
با کیک بابا شهرام عکس گرفته پسرم
شهرام جان تولدت مبارک