10 دی-رادین دلتنگ مامی
سلام جوجه طلایی من
الان کنارم نشستی و داری دلبری میکنی...
طبق معمول در حال بازی بودیم که گفتی دادین دووو؟
گفتم نیست که تو گفتی ایناشششش منم... وای عاشقتم ..((منم)) دیگه کار جدید امروزته.
گلم ٥شنبه اصلا میل به غذا نداشتی چیزی نخوردی تا اینکه شبش گلاب به روت ،اسهال شدی.منم فکر کردم شاید چیزی رو دلت مونده روغن زیتون و بارهنگ بهت دادم..
تا اینکه ساعت ٢ صبح یکهو آوردی بالا اونم تو رختخوابت...دیگه از اون لحظه نشستم بالا سرت و همش چک میکردم ببینم تب داری یا نه که خدا را شکر نداشتی.
جمعه هم همش اسهال بودی...ایندفعه از تو اینترنت سرچ کردم دیدیه کته ماست و دوغ بدون گاز برای اسهال خوبه.بهت دوغ دادم که تو هم کلی استقبال کردی،یکسره دوغ میخواستی و میخوردی اما لحظه به لحظه بدتر میشدی و شکمت بیشتر کار میکرد.
مامی و خاله مهسا هم تو قطار بودند در راه مشهد...نمیخواستم نگرانشون کنم.اما خودمم دست تنها بودم و نمیدونستم چکار کنم.کلی گریه کردم و با مامی حرفیدم.که مامی گفت بهش عرق نعنا و نبات بده.خلاصه بهت عرق نعنا دادم و دیگه خوابوندمت.تا صبح چشم رو هم نذاشتم .نگرانت بودم.
صبح ساعت ٧ بیدار شدی و تا ٩ بیدار بودی یکم بازی کردی و دوباره خوابیدی.خدا را شکر خوب شده بودی اینم از معجزه عرق نعنا...
حالا عاشق عرق نعنا شدی یکسره میگی مامان اَ نَنا بده...منم شربتشو درست میکنم میریزم تو شیشه و تو میخوری و به به میگی...
خدایا شکرت....
امروز هم با هم توپ بازی میکردیم و تو چند دفعه افتادی زمین تا میخوردی زمین میگفتی اوفتاد زمین...
خودتو میگفتی جیگرتووووو.
در حین بازی من گوشیمو برداشتم تا به مامی اس ام اس بدم که تو اومدی موبایلو نشون دادی و گفتی مُبایوو زمین...یعنی موبایلو بذار زمین... و بعد گفتی مامان پاشوووووو...
آقا مهدی شوهر خاله منو تو مهمونیها فقط چند بار دیدی..نه اونطوری که خیلی باهاش آشنا باشی...
اما ماشا... تو فیلم عروسی خاله مهسا تا دیدیش گفتی عمو می دی...
حالا مخصوصا واسه اینکه سر به سر ما بذاری عکس بابا رضا را که میبینی میگی بابا می دی...میگیم نه بابا رضا تو هم با قیافه حق به جانبی میگی نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــَه بابا می دی...ای شیطون بلا.
میخواستم پوشکتو عوض کنم.گفتم رادین بیا پوشکتو عوض کنم که تو به شلوار اشاره کردی و گفتی پوشَت...یعنی من که پوشک دارم....
جدیدا آهنگ موقع خوابت عوض شده از پُییس تبدیل شده به چِشات اَشَنِّه....بله تو که چشمات قشنگه مهرنوش را باید اونقدر گوش کنی تا خوابت ببره...
دلت حسابی برای مامی و مهسا تنگ شده.همش میگی مامی دووو؟؟مَسا دوو؟؟؟
پودر ژله ها را از تو کابینت برمیداری و میبری جلوی ماشین لباسشویی و میگی ماشین لباسشوو...نمیدونم چی فکر میکنی شاید فکر میکنی اونا پودر ماشینه؟؟؟؟
امروز عصر از خواب که بیدار شدی،یک نگاه به آیینه اتاقت کردی و گفتی آنِه دادین بعد به آیینه میز آرایش من کردی و گفت یآنه مامان.بعد دست زدی و گفتی هویاااااااااااااا.
الانم بلوز و شلوارت خیس شده بود.بهت گفتم رادین برو واسه خودت شلوار بیار.تا حالا همچین کاری نکرده بودی ،تقریبا مطمئن بودی نمیتونی از پسش بربیای.اما با تعجب دیدم رفتی و شلوار واسه خودت آوردی.بعد گفتم برو یک بلوز هم بیار.میخواستم ببینم فرق بلوز و شلوارو میدونی که دیدم ایندفعه رفتی بلوز واسه خودت آوردی.آفرین گلکم.
اینم مدرکش