14اسفند- رادین عزیز دل همه
خوبی گلکم؟؟؟
الهی فدات شم که اینقدر خودتو خــــــــــــــــــــــــــــوب تو دل همه جا کردی..
چند روز پیش مامان جونت تلفن کرد و کلی قربون صدقت رفت و میگفت چرا اینقدر ایندفعه دیر کردید و اراک نمیاید ما دلمون واسه رادین تنگ شده...گفتم تا عید نمیایم اما 13 روز تعطیلاتو اراکیم....
عمو مسعود هم جمعه تماس گرفت تا با تو صحبت کنه که جنابعالی خواب تشریف داشتید..عمو هم دلش خیلی برات تنگ شده بود و میگفت یعنی تا عید نمیاید؟؟؟؟
دایی سهند(پسر خاله من) هم که مدام عکسهای تو رو تو فیس بوک میذاره با کلیییییییییی جمله که نشان از دل تنگش واسه تو اِ...
خاله فروغم که چند روز یکبار تماس میگیره که فقط با تو صحبت کنه...
مامی که تقریبا هر روز تو رو می بینه...اما چند ساعتی هم که پیشش نیستیم..تلفن میزنه و میگه میخوام صدای رادینو بشنوم...چند روز پیش که زنگ زد..گفتم رادین بیا مامی...خودتو لوس کردی و گفتی نــــــــــــــــــــه...منم به مامی گفتم رادین خودشو لوس میکنه و نمیاد پای تلفن که دیدم بدو بدو اومدی طرف من اما بازم گوشیو نگرفتی و گفتی دادین لوس میکنه....مامی هم میگفت بگو بلندتر بگه تا لااقل صداشو بشنوم....
دیروز ظهر که خونه مامی بودیم من و خاله مهسا تصمیم گرفتیم خودمو به خواب بزنیم تا تو خوابت ببره..منم چشمهامو بستم اما متوجه شدم که بله خاله مهسا چند ثانیه یکبار صورتشو میاره جلوی تو و چند تا بوس ازت میکنه و دوباره خودشو به خواب میزنه و چند ثانبه بعدش .....منم شاکی شدم و گفتم برو تو هال نمیذاری رادین بخوابه...خاله میگفت من که خالشم اینقدر عاشـــــــــــــــقشم وااااااااااااااای بحال تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو......جنابعالی هم که صدات در نمیامد و پستونک به دهن با چشمهای باز خاله را میدیدی که یکسره بوست میکنه....
میبینی مامانم چقدر واسه همه عزیزی...گلم قدر تموم این محبتها را بدون و سعی کن در آینده جبرانشون کنی گلم...
اینجا هم اگه به ساعت عکس دقت کنی ساعت 12 شب بود و بابا خوابش برده بود تو اول رفتی از روی مبل گوشی بابا را برداشتی و گذاشتی رو دستش و بعد شروع کردی به تمیز کردن ماشینت..فدات شم که چراغها را هم خاموش کردم تا بلکه بخوابی اما تو تاریکی بازم میگفتی ماشین تَمییز کنم...
مامی عیدی واست لگو خریده...منتها زودتر بهت نشونت داد و تو هم کلی ازش خوشت اومد....
ممنون مامـــــــــــــــــــــــــــی جون....
رادینم دو روز پیش من و خاله مهسا رفتیم اداره پست تا خاله مدارک ماشینشو بگیره..آقاهه مسئول اداره یکهو گفت شما دووتا چقدررررررررررر شبیه هم هستیدد..دوقلویید؟؟؟؟ما را میگی داشتیم از تعجب شاخ درمیاوردیم...آخه من و خاله مهسا کجااااااااا ؟؟؟؟؟؟شبیه همیم....بعد گفت پس چه نسبتی با هم دارید که مهسا گفت خواهریممم..گفت کدومتون بزرگتره که مهسا منو نشون داد....خلاصه خیلی جالب بود..حالا شبش اومدم این قضیه واسه بابا تعریف میکنم..بابا میگه اگه شما دو تا من کنار هم ببینم میگم حتی از یک شهر هم نیامیدید چه برسهههههههه....به دوقلووووووووو