14 تیر- روزانه های من و رادین...
سلام عشقم
پسر با هوشم
گلم امروز 7امین روز ماه رمضانه...
خیلی سخته اینروزای طولانی روزه گرفتن...طفلی اونایی که سرکارم میرن که واویلاست...
خلاصه که تو 7 ساعت باید افطار کنی شام و سحری بخوری و میوه و... هم نوش جان کنی...طفلی معده هامون...
پسر گلم دوشب پیش اینقدر بارون اومد و هوا عالی شده بود که من و مامی تا سحر بیدار نشستیم و به صدای بارون گوش میدادیم...
اینروزا تو تا صبح میشه و بیدار میشی سریع جاد تو (به قول خودت) پهن میکنی و شروع میکنی به ماشین بازی...
فلش کارتهای تابلوهای راهنماییتم میاری و ماشا.. که کاربرد همشونم بلدی...
اونا را میذاری کنار تابلوهای راهنمای چاپ شده روی خیابونت...
خلاصه که روز چند بار این فلش کارتها را دوره میکنی....
چند روز پیش طبق معمول که کل اسباب بازیهات روی زمین پخش بود...بهت گفتم زودتر اینا را جمع کن الان بابا از سرکار میاد...ناراحت میشه ها...
تو گفتی:چرا ناراحت میشه اینا دست اندازن ...بابا باید از روشون بپره...
من:
دیشب با بابا بازی میکردید و از ته دل میخندیدی و داد میزدی دارم از خندِگی میمیرم.....
ما:
تو این عکسم مثلا داری اسکوترتو تعمیر میکنی....
دو قطره که به هم نزدیک
می شوند تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند.
اما دو تکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند!
پس هرچه سخت ترباشیم فهم دیگران برایمان مشکل تر،و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد….
آب در عین نرمی ولطافت در مقایسه با سنگ به مراتب
سر سخت تر ، ودر راه رسیدن به هدف خود لجوجتر و
مصمم تر است .
سنگ پشت اولین مانع جدی
می ایستد.
اما آب…راه خود را به سمت دریا ادامه می دهد.
در زندگی معنای واقعی
سر سختی، استواری، ومصمم بودن را،در دل نرمی وگذشت باید جستجو کنیم .
گاهی لازم است کوتاه بیاییم….
چشمانمان را ببندیم و عبور کنیم.
گاهی مجبور می شویم نادیده بگیریم…
گاهی نگاهمان را به سمت دیگر بدوزیم که نبینیم…
ولی با آگاهی وشناخت .
آنگاه بخشیدن را خواهیم آموخت ….