1 اسفند-30 روز تا تولد
سلام گلم
فقط 30 روز دیگه مونده تا تو یک سالت بشه.
اصلا باورم نمیشه عزیزم.
دیروز عصر خاله مهسا آمد خونمون تا پیش تو بمونه و من برم خرید.اما بعد تصمیم گرفتیم سه نفری بریم.
تو هم عاشق د د-تا من گفتم رادین بریم د د .شروع کردی به غر زدن که باید منو بغل کنی.حالا مگه متوجه میشدی که رادین جان بذار لباساتو بپوشم.فقط داد و بیداد میکردی.
خلاصه رفتیم خرید و تو حسابی کیف کردی .
تو این چند روزه وقتی می خوابونمت،خیلی تلاش میکردی تا خودت بلند شی و بشینی.
اما امروز واسه اولین بار تونستی خودت از حالت خوابیده بلند شی و بشینی..........
شب هم که خواب بودی،یکهو دیدم خودت چشم بسته نشستی...مامان جان حالا چه وقت نشستن ا ؟؟
این متن را هم تقدیم به مامان خودم _ مامانی شما _میکنم:
مادر، تو شکوفاتر از بهار،
نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را زدودی و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی. در تابستانهای سختی، با خنکای عشق و وفای خویش، مددکار مهربان مشکلاتم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخش تو، من تمامی دردها و رنج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأس دری به رویم نگشود و زندگی رنگ «پائیز» ناامیدی را ندید. تو در «زمستانِ» مرارت های زندگی، چونان شمع سوختی تا نگذاری رنجش هیچ سختی ستون های تنم را بلرزاند.
مادر، ای بهار زندگی، شادترین لبخندها و عمیق ترین عشق ها همراه با بهترین درودهای خداوندی، نثار بوستان دل آسمانی ات باد.