6 خرداد-شرح اتفاقات رخ داده این چند روز
سلام عزیزم
بذار برات از اون هفته تعریف کنم.
٢٤اردیبهشت-وقتی داشتی یه خنده خوشگل میکردی متوجه شدم ٩ امین دندونت هم جوونه زده.
مبارکت باشه گل پسری
به آدرس:اولین دندان آسیا سمت راست
٢٧ اردیبهشت- امروز مامانی و خاله مهسا رفتند پیش دکتر مامانی و دکتر آرامی هم تاریخ عمل مامانی را تعیین کرد.دوشنبه ٨ خرداد بیمارستان آتیه.
مامانی مینیسک زانوی راستش نازک شده و باید عمل بشه.
واسه همین مامانی تصمیم گرفت یه سفر بریم اراک تا بتونه بابایشونو خواهراشونو ببینه .چون ٤ ماه بعد از عمل استراحت مطلقه.
٢٨ اردیبهشت-امروز رفتیم اراک و تو بادیدن خاله افسانه و پانته آ حسابی ذوق زده شدی و داشتی بال در میاوردی.آخه گلم این دو تا خاله را خیلی خیلی دوست داری البته بعد از مامانی و خاله مهسا.
اینم بگم که اونا بادیدن تو خیلی بیشتر از تو ذوقیدند.
گل پسری این روزا خیلی راحت منظور ما را متوجه میشی و راحت منظور خودتو میرسونی که چی میخوای.
به آب میگی آبو .یک روز شیشت که توش آب بود را دیدی و گفتی آبو آبو . منم شیشه را دادم بهت و تو شروع کردی به خوردن آب .فدات شم که تشنت بود و من متوجه نشده بودم.
مثل طوطی شدی هر چیزی که بهت میگیم تو تکرار میکنی.
بهت گفتم بگو ررررررررررررض ض ض ض ووووو اااااا ن ن ن تو بادقت به حرکات لبهای من نگاه کردی و گفتی ض ض ض و و و اا
راحت میگی تو تو و جی جی
به گنجشکهای توی آسمون نگاه میکنی و اونهارا با انگشتت نشونم میدی و کلی ذوق میکنی.
خیلی با نمک هم ذوق میکنی،از ته دلت صدای خوشگل در میاری که دل مون ضعف میره،تا بهت میگیم رادین ذوق کن از اون صدا خوشگلا در میاری.
یک روز پانته آ جون گوشی من و خودش گرفته بود دستش.یکهو تو زدی زیر گریه و گوشی منو نشون میدادی.تویی که به آسونی گریه نمیکنی.خلاصه پانی گوشی منو بهت داد و تو یه نگاهی به پشت و جلوی گوشی کردی و مطمئن شدی که سالمه خیالت راحت شد.
فدات شم از حالا مراقب وسایل مامان هستی.
٢٩ اردیبهشت- امروز برای اولین بار بهت شیر گاو دادم.البته شیر پاکتی بدون نگهدارنده و کم لاکتوز.یکم بهش آب اضافه کردم و طبق معمول فقط تو خواب خوردی.نوش جونت
2 خرداد- 14 ماهه شدن تو گلم
٣ خرداد-امروز هم ٩ امین سالگرد عقد مامان و بابا بود.منو بابا که با اس ام اس بهم تبریک گفتیم چون بابایی تهران بود.و فقط مامانی و خاله مهسا و البته دوست عزیزم میترا جان یادشون بود و بهمون تبریک گفتند.
٥ خرداد- امروز هم برگشتیم تهران تا برای عمل مامانی آماده شیم.
١٥ خرداد هم باید اثاث کشی کنیم اما چون مستاجر خونمون قراردادش تا مهر ماهه و راضی نشد زودتر تخلیه کنه.مجبوریم این چند ماه را مزاحم مامانی بشم و بریم خونشون.
امروز دیدم تو با اصرار به چیزی پشت سر من اشاره میکنی ،برگشتم دیدم به ملحفه ات اشاره میکنی و دوست داری بهت بدمش.حالا اونجا چند تا لباس دیگه مال من و بابا بود اما تو فقط ملحفه خوتو میخواستی.منم بهت دادم و دیدم تو با عشق و علاقه خاصی اونو به سر و صورتت میزنی و ذوق میکنی.قربونت برم که عاشق وسایل خودتی.عکسشو میذارم
فقط عکسها با موبایل انداخته شدند واسه همین کیفیت بعضی هاشون پایینه.دوربینمون تو شمال در حال عکس گرفتن از جنابعالی افتاد تو دریا و خراب شد.
عکسها در ادامه مطالب.........
رادین و سوغاتی مامانی در خونه مامانی
رادین در پارک هپکو اراک
رادین آماده شده بره مهمونی خونه دوست مامانی
رادین و ارگش
کلکسیون پستونکهای رادین..........
البته فقط وقتی لالا داری پستونک میخوری تا خوابتم میبره پستونک از دهنت میفته. البته گاهی تو خواب دستت که به پستونکت میخوره برمیداری و میذاریش تو دهنت.خودت پستونک صورتی ا را بیشتر دوست داری،شاید خوشمزه تره
البته چند تا پستونک دیگه هم داری اما متاسفانه دوستشون نداری و نمیذاری دهنت.
رادین و ملحفه اش