رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

21آذر...نشانه ا ربط

سلام گلم امروز حرف ا ه. ربط را یاد گرفتین چون چهار حالت داره و یکم گیج کنندست مربیتون از مامانا خواستن نظراتشون برای بهتر فهمیده شدن شما بچه ها بگن.. و بنظرم خیلی عالی براتون بود امروز ما اژدها درست کردیم... مامان امیرعلی شاملو کلی برچسب و وسیله که توشون ا بود آورده بود اینم اسمت که اسم با ا شروع میشه مامان امیرمهدی عبدی برای هر کدومتون اسکناس کوچولو اورده بود و پدر صدرا رفیعی هم زحمت کشیده بودن امدادگر هلال احمر آورده بودن.تا شما را با خطرات هم آشنا کنن خانم پیرا هم خیلی کار جالبی کرده بودن... ماهیگیری با کلمات جدید دو نفر دونفر تو و امیر علی ...
21 آذر 1396

19آذر....نشانه ز

سلام گلم امروز حرف ز را یاد گرفتید صبح که تو رو رسوندم مدرسه. مامان دوستت شاملو گفت بیا بریم کلانتری ببینیم ی سرباز میفرستن واسه مدرسه.. واسه کلمه سرباز خلاصه رفتیم با رییس کلانتری صحبت کردیم و قرار شد ساعت نه یکیو بفرستن. شما بچه ها هم یکسری یاتون لباس سربازی پوشیده بودید و تفنگ برده بودید و تو ی کاردستی زنبور بردی عکس با اقای سرباز و روز جمعه یعنی پریروز بالاخره من و دوستام ی دورهمی موفق شدیم بزاریم.. متین محمودی را که بعد از13سال دیدیمش با دخترنازش درسا که کلاس پنجمه رفته بودیم سفره خانه حجره تو بازار... بعد از اونجا ناهار رفتیم خونه مامی ...
20 آذر 1396

14آذر..اردو ب مرکز گردشگرب تاج محل☺️

سلام گل همیشه بهارم گل پسرم امروز شما با مدرسه رفتید تاج محل کل مدرسه را بردن.از ساعت11تا یک و نیم بمناسبت تولد پیامبر که فرداست.. خلاصه که حسابی بهتون خوش گذشت خاله مهسا دو روزه با دوستاش رفته اصفهان و سامیار اراک پیش باباشه.. امروزم.من و مامی قبل تعطیل شدن تو رفتیم سراغش و با اون اومدیم سراغ تو.. تو پارک کنار تاج محل سام داشت بازی میکرد که من اومدم داخل سالن دیدم که میز شما چون اخر همه بهتون غذا دادن هنوز مشغول خوردنید..خلاصه ناهارتو یکم خوردی و با بچه ها و مربیتون رفتیم داخل مدرسه. سام هم باهامون اومد تو مدرسه این عکسها را خودم ازت انداختم ...
15 آذر 1396

13آذر..جشن ،اسم زیبای رادینم😍❤️

سلام سلام پسر من رادین من امروز جشن اسمت برگزار شد... چند روزه من و بابا و مامی مشغولیم اما خدا را شکر همونطور که دوست داشتم برگزار شد مامی مهربون زحمت درست کردن و تزیین کیک را کشید و امروز ساعت یازده اومدیم مدرستون که دیدیم کلاس هنر دارید.خلاصه یکربع صبر کردیم تا زنگ تفریح خورد و رفتیم تو کلاس و مشغول تزیین شدیم               و اما دوستات با کمک خانم پیرا ی شعر واست خوندن که خیلی قشنگ بود و من فیلم گرفتم ازش.. و اما مراسم گذاشتن تاج باسوادی اسم توسط خانم پیرا      ...
13 آذر 1396

12آذر....ای که چهار حالت داره

سلام نفسم امروز حرف ای را یاد گرفتید..و تونستید بنویسید ایران. و البتههههه رادین بله همه حروف اسمتو یاد گرفتین هورااااا ️ و قراره فردا جشن اسمتو برگزار کنیم.. و اما امروز که روز تدریس نشانه ای بود. برای آشنایی با ایران و اقوام ایرانی خانم پیرا روز قبل گفتن هر مادری یا دانش آموزی که لباس محلی داره واسه امروز بیاره و بپوشه.. منم که چند سال قبل از کرمانشاه لباس محلی خریده بودم..پیرهنمو بردم مدرسه و پوشیدم ️ ️                                       &n...
13 آذر 1396

8آذر...ن که یک نقطه داره. توی دلش میزاره

سلام گل همیشه بهارم امروز حرف یا ب قول خودت نشانه ن را یاد گرفتی. تا حالا دو تا از بچه های کلاستون اسم خودشونو یاد گرفتن.آراد و آرمان و ان شاا... حرف بعدی اي که اسم تو کامل میشه بمناسبت یادگیری حرف ن امروز صبح خانم آدم پیرا و خانم فرازمند مربی قرآنتون و من و مامان آرمان قنبری شما بچه ها را بردیم نانوایی قربونت برم جون بخوری ️ عاشقتم نفسم ️ ️...
9 آذر 1396

4آذر... ر هستم و ر هستم

سلام عشقم امروز حرف ر را یاد گرفتید. چون ر اول رادین تو خیلی هیجان داشتی و لحظه شماری میکردی. واسه یادگیری اون... و امروز بالاخره یاد گرفتید. و سورپرایز زیبای تو گفتی مامان چشمهاتو ببیند و دستتو بده ب من یهو تو ی بوس خوشگل از دستم کردی و برگه و کاردستی که مربی مهربونتون بمناسبت یاد گرفتن کلمه مادر درست کرده بود..را تو دستم گذاشتی ️ تدریس نشانه ی«ر» مادر که باشی... مهربانیت دست خودت نیست خوب می شوی حتی با آنان که چندان با تو خوب نبودند دل رحم می شوی حتی در مقابل آنان که چندان رحمی به تو نداشتند مادر که باشی زود می بخشی زود می رنجی زود می گریی زود می خندی چون سینه ات سرشار از مهر ومحبته ...
4 آذر 1396

29ابان..ت دو تا نقطه داره..بالای سرش میزاره

سلام گلم امروز حرف ت را یاد گرفتید. برات بگم از جمعه 26ابان که روز 28 صفر بود و سالگرد قمری مادرجون بابات..و همین روزم مراسم گرفتن تو دوست نداشتی بیایی،و گفتی میرم پیش مامی خلاصه اونجا زن دایی بانو واسه ناهار دعوتمون کردن خونشون. ما هم اومدیم خونه مامی سراغت اینم خونه دایی حمید تو و فاطمه و حسن اعداد یک و دو و سه را هم یاد گرفتین و کاردستی شم درست کردیم و اما امروز بمناسبت یاد گرفتن حرف ت خانم پیرا زحمت کشیده بودن و مسابقه ماست خوری بین شما بچه ها برگزار کردن اینم چند تا عکس از دفتر مشقت موفق باشی عشقم ️ ...
29 آبان 1396

24آبان..حرف او

سلام عشقم امروز حرف او و را یاد گرفتین خانم پیرا بهتون گفته بودن که توپ ببرید با خودتون مدرسه ️ ️ قراره املاتو تو این بنویسی موفق باشی عشقم...
24 آبان 1396