رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

23 اسفند-چهارشنبه سوری و جوانه زدن 7 امین دندان

سلام عزیزم امروز اولین چهارشنبه سوری  بود که تو کنارمون بودی.   اما از بس بیرون خطرناک بود جایی نرفتیم.فقط از بس تو د د د د کردی با مامانی بردیمت بالای پشت بام . ضمنا امروز هفتمین دندون خوشگلتم جوونه زد. به آدرس:پایین کنار دندان وسط سمت چپ اما شب ساعت 7 بود که بابا آمد و اصرار  میکرد تا تو را ببره بیرون تو کوچه تا آتیش ببینی.منم لباساتو پوشیدم و پدر و پسر یکساعتی را با بچه های محل آتیش بازی کردند.اما من دلم مثل سیر و سرکه میجوشید.آمدم به بابا زنگ بزنم که دیدم گوشیشو تو خونه جا گذاشته.خلاصه تا تو برگردی مردم و زنده شدم. چند روزی هست که دستتو...
23 اسفند 1390

بوی بهار-بوی تولد

سلام پسر 11 ماهه و 20 روزه من فقط 10 روز تا یکساله شدنت مونده.......... پیشاپیش.......... یک سالگیت مبارک.... تو شیرین تر از آنی که فکرش را میکنی...خیلی شیرین و دلچسب! آنقدر که خودمان هم فکرش را نمیکردیم... شدی همه ی همه ی ما دوازده ماه داری اما گویی عمریست هم خانه ایم........... عزیز دلم ،همه زندگیم عاشقانه دوستت دارم............   این کلاه را مامانی واسه تولدت خریده...... رادینم تو عاشق بازی کردن با چرخی.حالا چرخ کالسکه یا روروئک یا حتی کامیونت....... قربونت برم اینقدر ناز خوابیدی ...
22 اسفند 1390

26 بهمن- 360 روزگی و پیک نیک

سلام عزیزم امروز رفتیم بیرون تا یکم آب و هوا عوض کنیم.چرخیدیم و چرخیدیم تا سر از جاده چالوس درآوردیم.اونجا هم دیزی سنگی خوردیم.و چند ساعتی گشتیم و برگشتیم .تو هم یک کوچولو دیزی خوردی وحسابی خوشت اومد. چند روزه یاد گرفتی با لیوان نی دارت آب میخوری اما هر دفعه بعد از نوش جان کردن آب توسط شما،مجبورم بلوز و شلوارتو عوض کنم چون به اونا هم آب میدی تا تشنگیشون برطرف بشه.  دیروز عصر خاله مهسا و نسیم خواهر عمو سعید آمدند خونمون تا تو رو ببینند.کلی باهات بازی کردند و تو حسابی ذوق کردی .     قربونت برم که تموم سعیتو میکنی تا پستونک ببعی کوچولوتو از دهنش در بیاری و بذاری دهن خ...
26 بهمن 1390

2 اسفند- پسر کوچولو 11 ماهه شد..و جوانه زدن 4 امین و 5 امین دندان

سلام پسر گلم نه ماه نفست به نفسم بند بود؛   بدنیا آمدی   حالا نفسم به نفست بند است.......تا ابد!   عزیزم 11 ماهگیت مبارک ..............      پسر نازم امروز 11 ماهت شد و کلی واسه خودت آقا شدی.   ضمنا چهارمین  دندان خوشملتم امروز جوانه زد. مبارکت باشه عزیزم به آدرسهای: دندان وسط بالا(سمت چپ) دندان کنار نیش سمت چپ   4تا دندانهای بالاییت داره با هم در میاد و تو حسابی کلافه ای و مامان از این بابت نگرانته.   امروز کیک پختم و میخواستم ازت عکس بندازم.ولی مگه میذاشتی ،...
2 بهمن 1390

3 مهر-واکسن 6 ماهگی

سلام عزیزم امروز صبح رفتیم مرکز بهداشت و تو واکسن شش ماهگی زدی .اما برعکس دو دفعه قبل تب کردی و چند روزی بهانه گیری میکردی. وزنت ٨ کیلو و قدت ٦٦ سانتی متر شده بود. عزیزی   مامانی جون خوبم                  یک خانوم مهربونه   یه روز اومد خونمون                  گفت به مامان جان من   بچه رو آماده کن   بریم برای واکسن   بچه های زیادی   اونجا توی صف بودن   وقتی...
3 مهر 1390

21شهریور-عروسی خاله مهسا

  سلام عزیزم بذار از دیروز تعریف کنم که شب حنابندان خاله بود اما قرار بود که مراسم نگیرند.فقط خاله ها اودند خونه مامانی و من هم یه خنچه و حنا واسشون با کمک مامانی درست کردم. اما بابا حدودای ساعت 9 شب رسید اراک.اصلا به من اطلاع نداده بود تا رسید دیدم تب و لرز شدید داره و سریع رفت خوابید.میگفت کلیه هام درد میکنه و خودم آموکسی سیلین خوردم چند روزه اما نه تنها بهتر نشدم که حتی رو دست راستش یه زخم وحشتناک بود که بابا میگفت همش میخواره.از بس خوارونده بودش پوستش کنده بود و فکر کنم داشت عفونت میکرد.هر کاریش کردم بلند نشد ببرمش بیمارستان.اون شب را با تب و لرز شدید گذروند تا صبح ساعت 6 به زور بلندش کردم و بردمش بیمارستان.شانس حال...
21 شهريور 1390