8مهر
سلام عسلی
بعد از واکسنت تا دو روز بداخلاق بودی و از پا درد به خودت میپیچیدی.اما جالبه به جز یکبار که سریع تبت پایین اومد .تب نکردی.
شبها تو کلا اتاق گردی میکنی تو خواب و هر جای خطرناکی مثل لبه لیوارها ،کنار در کمد و اتاق و هرجایی که فکرشو بکنی را من بالش میذارم تا خدا نکرده اوف نشی.اما نفسم شب اول و دوم بعد واکسنت از جات تکون نخوردی،همونطوی طاق باز که خوابیده بودی حتی رو شانه هات هم نچرخیدی.فدات شم که اینقدر پات درد میکرد.
خلاصه دیروز عصر با مامی رفتیم خونه دوست دوران دانشجویی من به اسم بهاره جون، قبلا تو هر خانومی که اسمشو نمیدونستی مامان صدا میکردی،اما خدا را شکر یادت رفته و دیروز بهاره جون و خواهرش را نی نی صدا میکردی.
چند تا کلمه جدید دیگه هم یاد گرفتی:
نکن= ننن
سوئیچ=سویچ
کلید=تید
بشین=بیشین
شلوار=شوار
اسمارتیز=ایدابا
بابا بزرگ=بابزگ
قطار=دادوو
دیگه یادم نیست.
چند روزه که گاهی دو تا کلمه هم با هم بکار میبری.مثلا امروز گفتی شوار بابا.یا پشت تلفن به خاله مهسا گفتی مامی نیست.
امروز رفته بودیم بیرون و تو یه آقایی را دیدی و شروع کردی به صدا زدنش آگا آگا....فدات شم اینم یک کلمه جدید دیگه...
جالبه وقتی قطار یا ماشینت و که روشن میکنی و اونا شروع میکنن به راه رفتن و دور شدن از تو،تو شروع میگی به داد زدن و میگی بیا بیاااااااااااا به قطار و ماشینت میگی تا بیان پیشت...
همیشه سر کار کردن با لپ تاپ با بابایی مشکل داری.نمیذاری بابا دست به موس و کیبورد بزنه تا دستش به این دو تا میخوره سریع دستش را میکشی و میگی ننن ننن....
حلقه های برج هوشتو یک روز گذاشتم جلوت و حلقه آبی را نشونت دادم و چند بار گفتم آبی آبی...
حالا تو فکر کردی کلا حلقه ها اسمشون آبیه.حلقه ها را برمیداری و میگی آبی(حالا هر رنگی که داشته باشند) و به صورت فرمان ماشین ازشون استفاده میکنی و میچرخونیشون....
دیروز عمو مسعود تماس گرفت و گفت به امید خدا پنجشنبه این هفته میرند ماه عسل تا آخر هفته آینده.پس انشاا... این هفته میریم اراک.
این سویی شرت و شلوار امروز واست خریدم.مبارکت باشه عسل مامان