10آذر-تولد مامی جون و خونممممممممممون
عزیزم امروز روز تولد مامی جون بود.اول قرار بود که شام بریم بیرون و کیک بگیریم منتها تصمیم گرفتیم وقتی رفتیم اراک اینکارا کنیم. و به همون کیک خونگی اکتفا کنیم.
امروز بالاخره با ماشین خودیم خرده ریزها را بردیم خونه و بابا ماشین لباسشویی را نصب کرد. و بالاخره رفتیم خونمون.
این دفعه اثاث کشیمون خیلی راحتتر از دفعات قبل بود.چون دیگه چیزی از وسایل بزرگمون را نمیخواستیم ببریم.
میز ناهار خوریمونو که اراک خونه مامی گذاشتیم.
مبلمان و بوفه و میز تلفن و حتی تختخوابمونم گذاشتیم خونه تهران مامی . و کلا چیزی نداشتیم که حملش سخت باشه.خونه کوچیک این مشکلاتم داره دیگه
پسرم بالاخره من و بابا بعد از 8 سال اجاره نشینی امروز رفتیم خونه خودمون.تا قبل از دنیا آمدن تو اصلا فکر خرید خونه را نمکیردیم.پیش خودمون میگفتیم ما که پولمون به خرید خونه نمیرسه پس فکرشم نمیکردیم .اما با دنیا آمدن تو ما بصورت جدی به فکر خرید خونه افتادیم و خدا را شکر پاقدم تو پر از خیر و برکت بود و تونستیم برخلاف تصورمون صابخونه بشیم.
امروزم نتونستیم کیک درست کنیم.حسابی مشغول بودیم.
11 آذر-امروز مامی اومد خونمون و عصر رفتیم خیابون و تو تو کالکست خوابت برد و حسابی کیف کردی.هر کی رد میشد میگفت وای خوش بحالش آخه تو اون سرما تو زیر پتو با خیال آسوده خوابیده بودی و ما هم با کالکسکه تو را میچرخوندیم.بعد هم که بیدار شدی و آبنبات چوبی واست خریدم و شروع کردی به خوردن
بعدشم برای تو دمپایی خریدموای تو که با دیدنش میگفتی ماشین و همونجا کردی پات.
هر بچه ای هم که میدیدی سریع براش دست تکون میدادی.
الانم تلویزیونو خاموش کردی و بابا عصبانی شد و گفت نکن.تو هم آمدی پیش منو گفتی بابا دعوا کن....نمیدونم منظورت این بود که بابا دعوام کرد یا اینکه از من میخواستی بابا را دعوا کنم؟؟؟؟؟
هر وقت بابا دعوات میکنه تو عصبانیتتو سر من بیچاره خالی میکنی و تند تند منو میزنی......
حالا هم داری با عمو فردوس بازی میکنی و روشنش میکنی و اون هر چیزی که میگه تو تکرار میکنی.
مامی جون هم داره واسه تو ژاکت مدل زنبوری میبافه دستش درد نکنه.
مامی امروز منو بغل کرد و گفت دختر منه...یهو تو اومدی و خودتو انداختی بغل منو و گفتی دودر منه دودر منه....
رادین مامان ، در حال تماشای تلویزیون همراه ملحفه اش که خیلی دوستش داره.
رادین در حال تماشای سی دی کیتی پیشی ملوس...
بفرمایید کیک
اینم از دمپاییت...
اینجا هم اصرار داشتی دمپاییتو بذاری داخل کامیونت و تعجب میکردی که چرا از پنجره ماشینت ،دمپاییت وارد نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟
از طرف رادین به مامی جون:
مامی دون خیلی اوست دالم.تبلدت خیلییییییی مبالک.
امیدوالم همیشه تنتون سالم باشه و برقرار باشیت.
.
.
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم ميشود مادرم.
تولدت مبارک مادر مهربانم.امیدوارم 100 ساله شوی...