رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

10آذر-تولد مامی جون و خونممممممممممون

1391/9/13 19:29
نویسنده : رضوان
1,547 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته کوچولوی من

عزیزم امروز روز تولد مامی جون بود.اول قرار بود که شام بریم بیرون و کیک بگیریم منتها تصمیم گرفتیم وقتی رفتیم اراک اینکارا کنیم. و به همون کیک خونگی اکتفا کنیم.

امروز بالاخره با ماشین خودیم خرده ریزها را بردیم خونه و بابا ماشین لباسشویی را نصب کرد. و بالاخره رفتیم خونمون.

این دفعه اثاث کشیمون خیلی راحتتر از دفعات قبل بود.چون دیگه چیزی از وسایل بزرگمون را نمیخواستیم ببریم.

میز ناهار خوریمونو که اراک خونه مامی گذاشتیم.

مبلمان و بوفه و میز تلفن و حتی تختخوابمونم گذاشتیم خونه تهران مامی . و کلا چیزی نداشتیم که حملش سخت باشه.خونه کوچیک این مشکلاتم داره دیگهFree Hello Kitty Smileys

پسرم بالاخره من و بابا بعد از 8 سال اجاره نشینی امروز رفتیم خونه خودمون.تا قبل از دنیا آمدن تو اصلا فکر خرید خونه را نمکیردیم.پیش خودمون میگفتیم ما که پولمون به خرید خونه نمیرسه پس فکرشم نمیکردیم .اما با دنیا آمدن تو ما بصورت جدی به فکر خرید خونه افتادیم و خدا را شکر پاقدم تو پر از خیر و برکت بود و تونستیم برخلاف تصورمون صابخونه بشیم.

امروزم نتونستیم کیک درست کنیم.حسابی مشغول بودیم.

11 آذر-امروز مامی اومد خونمون و عصر رفتیم خیابون و تو تو کالکست خوابت برد و حسابی کیف کردی.هر کی رد میشد میگفت وای خوش بحالش آخه تو اون سرما تو زیر پتو با خیال آسوده خوابیده بودی و ما هم با کالکسکه تو را میچرخوندیم.بعد هم که بیدار شدی و آبنبات چوبی واست خریدم و شروع کردی به خوردن

بعدشم برای تو دمپایی خریدموای تو که با دیدنش میگفتی ماشین و همونجا کردی پات.

هر بچه ای هم که میدیدی سریع براش دست تکون میدادی.

الانم تلویزیونو خاموش کردی  و بابا عصبانی شد و گفت نکن.تو هم آمدی پیش منو گفتی بابا دعوا کن....نمیدونم منظورت این بود که بابا دعوام کرد یا اینکه از من میخواستی بابا را دعوا کنم؟؟؟؟؟

هر وقت بابا دعوات میکنه تو عصبانیتتو سر من بیچاره خالی میکنی و تند تند منو میزنی......

حالا هم داری با عمو فردوس بازی میکنی و روشنش میکنی و اون هر چیزی که میگه تو تکرار میکنی.

مامی جون هم داره واسه تو ژاکت مدل زنبوری میبافه دستش درد نکنه.

مامی امروز منو بغل کرد و گفت دختر منه...یهو تو اومدی و خودتو انداختی بغل منو و گفتی دودر منه دودر منه....

رادین مامان ، در حال تماشای تلویزیون همراه ملحفه اش که خیلی دوستش داره.

 

رادین در حال تماشای سی دی کیتی پیشی ملوس...

بفرمایید کیک

اینم از دمپاییت...

اینجا هم اصرار داشتی دمپاییتو بذاری داخل کامیونت و تعجب میکردی که چرا از پنجره ماشینت ،دمپاییت وارد نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟

از طرف رادین به مامی جون:

                  

مامی دون خیلی اوست دالم.تبلدت خیلییییییی مبالک.

امیدوالم همیشه تنتون سالم باشه و برقرار باشیت.

 

سرم را نه ظلم خم ميکند نه ترس
.
.
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم ميشود مادرم.
تولدت مبارک مادر مهربانم.امیدوارم 100 ساله شوی...
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

خاله مرمر
11 آذر 91 23:15
مامی جون تولدت مبارک الهی 100 ساله شی
خاله مرمر
11 آذر 91 23:17
چقدر دمپاییش باحاله، شبیه ماشینه این مامی هم هر روز واسه رادین یه چیز جدید میخره اونوقت به فکر ما نیست که از حسودی میترکیم
میترا
12 آذر 91 9:11
سلام از قول من به مامی جون عزیز تولدشون رو تبریک بگین ان شااله سالهای سال زنده وسالم باشند در کنار هم خوش باشیدواز نوه عسلشون (والبته نوه های دیگر)لذت ببرند رادین رو ببوس
مامان کوروش
13 آذر 91 2:03
مامی جون رادین تولدت مبارک انشالله 120 ساله بشید رضوان جونم کوروش تو مسابقه شرکت کرده ممنون میشم بهش رای بدی بیا وبم ادرس اونجاست
مهسا
13 آذر 91 11:04
مامان تولدتتتتتتتتت مبارکککککک ایشالا تولد 100 سالگیت و همه با هم بگیریم
الهه مامان یسنا
13 آذر 91 11:39
تولد بازیه به به!!!تولدشون مبارک باشه. خونه نو مبارک اصلا همه چی مبارک باشه
مرجان مامان آران
13 آذر 91 14:18
تولد مامی جون مبارککککککککککککک ایشالا همیشه خوش و خرم باشید سایشونم کم نشه از سرتون
مریم مامان ارمیا
14 آذر 91 15:10
خسته نباشی رضوان جون. خونتون هم مبارکه خواهر
مامی
19 آذر 91 17:24
منزل نو مبارک