رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

19 آذر یکشنبه

1391/9/21 11:16
نویسنده : رضوان
419 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته کوچولوniniweblog.com

الان ما اومدیم خونه مامی و تو در حال شیطونی کردنی...در بوفه را باز و بسته میکنی...

پنج شنبه شب بابای عمو سعید اومد خونه مامی و تو یکسره میگفتی تسیید...تسیید

تا اینکه بعد از شام کمتر غریبی میکردی و میگفتی مموت و عمو محمود کلی خوشحال شد و گفت رادین دیگه منو میبینه نمیگه تسید.

میلاد دوست عمو سعید هم بود و تو طبق معمول که خودتو لوس میکنی بهش میگفتی نُ مِ نِ

جمعه ساره جون دوست من با عمو فرخ شب واسه شام اومدند خونمون .

تو هم همچین سایه سایه میکردی به ساره میگفتی سایه.به فرخم عمو میگفتی.فقط وقتی بهت میگفتیم بگو فرخ میگفتی خاخ.......

خاله ساره هم واسه تو بستنی خوری خوشملی آورده بود.دستش درد نکنه...

شب خوبی بود.

اینم عکسش:

تو گاهی اوقات به عروسکهایی که به دیوار اتاقت آویزونه نگاه میکنی و مثلا میگی موشی بیا موشی بیااااااا.یعنی موشی را برام بیار.یا خگوش بیااااااا.منم بهت میگم نه مامان با موشی بای بای کن.تو هم با ناراحتی باهاشون بای بای میکنی....

بوگیرمون شبیه کیتی ا.امروز اونو برداشتی و میگی سَنام تی تی .سَنام

بعد اونو گذاشتی رو زمین و کنارش خوابیدی....

هر جا را که با خودکار خط خطی کردی را نشونمون میدی و میگی خووگار

niniweblog.comniniweblog.com

امشب مامی بهت گفت رادین کنترل تلویزیون برام میاری و تو برخلاف همیشه که گوش نمیکنی ،سریع رفتی و کنترل را آوردی.

خاله مهسا هم از فرصت استفاده کرد و یکسره بهت میگفت کیفمو بیار یا روسریمو بیار و...

بابا هم همش میگفت رادین بگو به من چه؟؟؟ وقتی من اعتراض میکردم ،اونا میگفتن رادین که معنی این جمله را نمیدونه..و تو بازم به حرفهای خاله گوش میکردی و وسایلو براش میاوردی.

تا اینکه بابا بهت گفت رادین این کیفو بده خاله مهسا یکدفعه تو گفتی نه ،به من دِ......(به من چه)........و گذاشتی و رفتی...

وای من حسابی عصبانی شدم و بابا و خاله مهسا

niniweblog.comniniweblog.com

خاله مهسا بهت یاد داه که بگی پسر پسر قند عسل

رادین:پِسَ پِسَ اَند عَسَ

niniweblog.comniniweblog.com

بابا شبها که ما خوابیم برای اینکه صدای تلویزیون اذیتم نکنه هدفون میذاره...تو هم هنوز خوابت نبرده بود که رفتی سراغ بابا و هدفون گذاشتی گوش خودت و نمیدونم چی فکر کردی..شاید فکر کردی هدفون هم یه جور تلفنه که تا صدای هنرپیشه مرد را شنیدی گفتی آگا سنام آگا سنام

niniweblog.comniniweblog.com

مامان:زندگی با تو چقدر قشنگه....

رادین:خو    بِ  من....

niniweblog.comniniweblog.com

مامان :جوجه جوجه طلایی

رادین: نونش سُ و نَنایی

niniweblog.comniniweblog.com

مامان:چشم چشم دو ابرو

رادین :دَ و دَ دیدوو(دماغ و دهن و یه گردو)

niniweblog.comniniweblog.com

رادین:دو دو مَ شِ دو (دوغ دوغ مشک دوغ)اینو از بابا یاد گرفتی.

niniweblog.comniniweblog.com

رادین:داب داب ابابی خوگا ننانی

niniweblog.comniniweblog.com

میای از پشت پاهای منو میگیری و میگی بوق بوق چی چی....یعنی بریم قطار بازی و دور خونه بچرخیم...

رادین آماده شده تا خاله ساره و عمو فرخ بیان

رادین در حال صحبت با تلفن....

رادین در حال سنام کردن به تی تی

به تو توکل میکنم یالطیف....

تا آرام مادری کنم...کامل...صبور...فاطمه وار...

میخواهـــــــــــم صالح باشی کوچک بهشتی ام....میدانم میشود... ان شاالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

خاله مرمر
19 آذر 91 16:25
اینجوری که رادین پیش میره بزرگ که شد باید واسش از کیتی خواستگاری کنین. وگرنه بچم از دست میره. بدجوری با کیتی عشقولی میکنه
مامی
19 آذر 91 17:26
الهه مامان یسنا
19 آذر 91 19:48
پسری ندیده بودم که از کیتی خوشش بیاد چه با مزه تی قربونت برمم. ایشالاه زودی بیاین اراک و من روی ماهتو از نزدیک ببینم
فاطمه مامان امیرعلی
20 آذر 91 17:57
ماشاالله رادین خیلی خوب حرف میزنه . راستی شما تهرانید؟
مرجان مامان آران
20 آذر 91 18:15
عزیزممممم چقدر شیرین زیون توووو خیلی جالبههههههههه عاشقه کیتی شده ناز بشی خالهههههههههههه پیش ماهم بیایدددددددددد
نگاری
21 آذر 91 4:09
آخی بچه ها چه زود بزرگ می شن کلی بوسش کن رادین
مام پارسا
21 آذر 91 9:13
ای جاااااااااانم چه شیرین زبونه این پسر نازمون مامانی ممنون که به وبلاگ پسرم اومدید رادین جونو ببوسید
کاکل زری یا ناز پری
21 آذر 91 21:57
سلام وروجک خوشکل چه هدیه ای گرفتی من که خیلی خوشم امد. اون حرکت بابیی خیلی خوب بود خوب چرا از عزیزم سوء استفاده کردید بهش دستور دادید ها؟؟