19 آذر یکشنبه
سلام فرشته کوچولو
الان ما اومدیم خونه مامی و تو در حال شیطونی کردنی...در بوفه را باز و بسته میکنی...
پنج شنبه شب بابای عمو سعید اومد خونه مامی و تو یکسره میگفتی تسیید...تسیید
تا اینکه بعد از شام کمتر غریبی میکردی و میگفتی مموت و عمو محمود کلی خوشحال شد و گفت رادین دیگه منو میبینه نمیگه تسید.
میلاد دوست عمو سعید هم بود و تو طبق معمول که خودتو لوس میکنی بهش میگفتی نُ مِ نِ
جمعه ساره جون دوست من با عمو فرخ شب واسه شام اومدند خونمون .
تو هم همچین سایه سایه میکردی به ساره میگفتی سایه.به فرخم عمو میگفتی.فقط وقتی بهت میگفتیم بگو فرخ میگفتی خاخ.......
خاله ساره هم واسه تو بستنی خوری خوشملی آورده بود.دستش درد نکنه...
شب خوبی بود.
اینم عکسش:
تو گاهی اوقات به عروسکهایی که به دیوار اتاقت آویزونه نگاه میکنی و مثلا میگی موشی بیا موشی بیااااااا.یعنی موشی را برام بیار.یا خگوش بیااااااا.منم بهت میگم نه مامان با موشی بای بای کن.تو هم با ناراحتی باهاشون بای بای میکنی....
بوگیرمون شبیه کیتی ا.امروز اونو برداشتی و میگی سَنام تی تی .سَنام
بعد اونو گذاشتی رو زمین و کنارش خوابیدی....
هر جا را که با خودکار خط خطی کردی را نشونمون میدی و میگی خووگار
امشب مامی بهت گفت رادین کنترل تلویزیون برام میاری و تو برخلاف همیشه که گوش نمیکنی ،سریع رفتی و کنترل را آوردی.
خاله مهسا هم از فرصت استفاده کرد و یکسره بهت میگفت کیفمو بیار یا روسریمو بیار و...
بابا هم همش میگفت رادین بگو به من چه؟؟؟ وقتی من اعتراض میکردم ،اونا میگفتن رادین که معنی این جمله را نمیدونه..و تو بازم به حرفهای خاله گوش میکردی و وسایلو براش میاوردی.
تا اینکه بابا بهت گفت رادین این کیفو بده خاله مهسا یکدفعه تو گفتی نه ،به من دِ......(به من چه)........و گذاشتی و رفتی...
وای من حسابی عصبانی شدم و بابا و خاله مهسا
خاله مهسا بهت یاد داه که بگی پسر پسر قند عسل
رادین:پِسَ پِسَ اَند عَسَ
بابا شبها که ما خوابیم برای اینکه صدای تلویزیون اذیتم نکنه هدفون میذاره...تو هم هنوز خوابت نبرده بود که رفتی سراغ بابا و هدفون گذاشتی گوش خودت و نمیدونم چی فکر کردی..شاید فکر کردی هدفون هم یه جور تلفنه که تا صدای هنرپیشه مرد را شنیدی گفتی آگا سنام آگا سنام
مامان:زندگی با تو چقدر قشنگه....
رادین:خو بِ من....
مامان :جوجه جوجه طلایی
رادین: نونش سُ و نَنایی
مامان:چشم چشم دو ابرو
رادین :دَ و دَ دیدوو(دماغ و دهن و یه گردو)
رادین:دو دو مَ شِ دو (دوغ دوغ مشک دوغ)اینو از بابا یاد گرفتی.
رادین:داب داب ابابی خوگا ننانی
میای از پشت پاهای منو میگیری و میگی بوق بوق چی چی....یعنی بریم قطار بازی و دور خونه بچرخیم...
رادین آماده شده تا خاله ساره و عمو فرخ بیان
رادین در حال صحبت با تلفن....
رادین در حال سنام کردن به تی تی
به تو توکل میکنم یالطیف....
تا آرام مادری کنم...کامل...صبور...فاطمه وار...
میخواهـــــــــــم صالح باشی کوچک بهشتی ام....میدانم میشود... ان شاالله