15 دی-رادین و مهمونی
سلام گل نازم
پسرم مامی و خاله مهسا ساعت 4 بعداز ظهر چهارشنبه رسیدند اراک و ما هم تصمیم گرفتیم وقتی بابا از سرکار اومد بیایم اراک.بابا ساعت حدود 9 شب رسید خونه و ما بلافاصله حرکت کردیم.تو ماشین تو یکم خوابیدی و بعد طبق معمول تمرین شعر داشتیم...
عمو زنجیر باف بــــــــــــــــــــــله
زنجیر منو بافتی بــــــــــــــــــــــله و...
خلاصه ساعت 12:30 شب رسیدیم اراک و مامی اونقدر تو رو تو بغلش فشار داد تا یکم از دلتنگیاش کم بشه تو هم حسابی ذوق میکردی و مامی مامی میکردی تا اینکه ساعت 2 با هزار زحمت خوابیدی.
کلیییییییییی هم سوغاتی گرفتی....
سوغاتی خاله مهسا
راستی گلم جدیدا دستتو میار بالا و میگی بزن گَدِش....(بزن قدش)
پنجشنبه هم که اربعین بود و فقط یکم از خریدهامون که باقی مونده بود را برای جمعه شب انجام دادیم.
جمعه هم قرار بود شام را خونه مامی درست کنیم و ببریم خونه مامان بزرگت ...
خلاصه دیگه از صبح دست به کار شدیم ....حسابی با مامی مشغول بودیم...
تو را به سختی ساعت 3 خوابوندیم تا ساعت 5 بیدار بشی و سریع بریم خونه مامان بزرگ...
اما توووو ساعت 6 با هزار زحمت بیدار شدی...و تا حاضرت کردیم و رفتیم ساعت 7 بود و متاسفانه عمو مسعود و محیا جون زودتر از ما خونه مامان بزرگت رسیده بودند...مثلا ما صاحبخونه بودیم و باید قبل از مهمونها اونجا می بودیم...
اما عمو مهدی و زن عمو مرضیه بعد از ما اومدند و خلاصه با چندین اس ام اس بالاخره خاله مهسا و عمو سعید هم خودشون رسوندند.
منتها عمو مهدیت که اصلا پیشمون نیامد همش تو اتاق بود و پای اینترنت.فقط چند دقیه واسه شام دیدیمشون...چی بگم والا؟؟؟؟
خونه مامان بزرگ حسابی خوش گذشت تو که همش بغل عمو معین بودی و دیگه پایین نمیامدی ...
تا میذاشتت زمین بغل میخواستی...
جالبه وقتی دو سه قدم راه رفتی تا به عمو معین برسی ،سعید پسر عموت گفت ااااااااااا رادین راه میره؟؟گفتم عزیزم رادین 6 ماهه داره راه میره...
اون شب تولد سعید پسر عموتم بود..خلاصه حسابی کادو و کادو بازی بود چون 17دی هم تولد عمو معینه و 8 دی هم که تولد بابا بود...
رادین رو شونه های عمو مسعود
رادین و عمو معین
رادین و دختر عمو و پسر عموش
سفره غذای ما...
عکس دسته جمعی مون
بعدا نوشت:
گلم از اون روز چون تازه با زن عمو مرضیه آشنا شدی و واست تازگی داشت،دیگه ورد زبونت شده مَضیه دووو مَضیه؟؟
آقا مجتبی پسر خاله بابا هم تو مهمونی حضور داشتند و از اون روزه میگی مُش بابا دوو؟