19 دی-رادین و یسنا
سلام عزیزم
امروز روز خیلی خوبی بود.
بالاخره بعد از یکسال و چند ماه دوست مجازی مون را از نزدیک دیدیم .
بــــــــــــــــــــــــــــــــــله رادین امروز یسنای شیرین زبون را ملاقات کرد.
گلم امروز صبح من و تو رفتیم خونه یسنا جون و مامان مهربونش..الحق که الهه جون به تمام معنا خانم خوب و مهربونی بودند و خدا را شکر که تونستیم دوستهای گلمونو را از نزدیک زیارت کنیم.
جالبتر از همه این بود که خونه یسنا جون دقیقا واحد روبرو خونه دوستم لیلا جونه...واقعا واسم جالب بود.چه دنیای کوچکی داریم ما....
پسرم اولش که جنابعالی غریبی میکردی و رو مبل ساکت و آروم نشسته بوده.یسنا جیگری هم تو اتاقش کلی اسباب بازی واست آورده بود تا تو بازی کنی .خلاصه کم کم یخت وا رفت و اولش یسنا را زَیا (زهرا)صدا میکردی آخه هر دختر بچه ای که میبینی فکر میکنی یه جورایی زهرا دختر عموته...تا اینکه دیگه گفتی یَنا (یسنا) یک کوچولو با هم بازی کردید.
تا اینکه من و الهه جون متوجه شدیم شما دوتا سر اسباب بازی دعواتون شده اول یسنا عسلی از دست تو یک دل سیر گریه کرد و بعد تو گریه کردی...من و الهه جون نمیدونستیم بخندیم یا... آخه تموم این کارا و این دیدارها بخاطر شما دو تا بود....
اما خدا را شکر آخرش ختم به خیر شد و شما دو تا با هم آشتی کردید.
الهه جون ،دوست مهربونم یک دنیا ممنون..
ببخش بخاطر مزاحمت من و رادین..
من و رادین شما و یسنا جون خیلی دوست داریم.
شرح این مهمونی را میتونید به قلم الهه جونم بخونین که خیلی زیبا توصیف کرده این دید و بازدید را..
http://yasnakhanoom.niniweblog.com/post137.php