رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

23 دی - مهمونی خونه خاله ساره

1391/10/24 20:16
نویسنده : رضوان
668 بازدید
اشتراک گذاری

سَنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام 

سلام گلم یا به قول خودت سَنام...

فدات شم که عینک آفتابیتو میذاری و هی برمیداری و میگی سنام...

جدیدا دیگه جواب تموم سوالاتمون نه نیست،گاهی بَیه هم جواب میدی...

گفتم رادین مامان دوست دادی؟گفتی :بَیه...

رادین نی نی دوست داری؟بَیه....

..

اسم رنگها را هم یاد گرفتی اما پس و پیش جواب میدی..آبی،قِمِز،سیفید و...

ورد زبونت شده...این دیهِ؟؟؟؟؟هر چیزی که میبینی ما باید جواب سوال این دیه تو را بدیم....

صدای هر چیزی را هم که میشنوی میگی سی دی چیه؟ یعنی صدای چیه؟اوایل فکر میکردیم میگی سی دی ا چیه؟

همش هم میگی مامی دووو؟بابا دوو؟ساجده دوووو؟؟سایه (ساره)دوو؟؟؟کلا سراغ همه را از من میگیری...

هر وقت سکسه یا سرفه میکنی با تعجب دهنتو نشون میدی و میگی سی دی چیه؟؟؟؟؟؟؟؟

روز شنبه ناهار خونه خاله ساره دعوت شدیم مهسا جونم دعوت بود و با خاله مهسا رفتیم اونجا.لیلا دوست من و ترنم دختر نازش هم بودند و همچنین معصومه دوست خوب دیگمونم بود.خیلی خوش گذشت منتها چون ما عصرش میخواستم برگردیم تهران مجبور شدیم زود از خونه خاله ساره بیرون بیایم و نتونستیم زیاد پیش دوستهای خوبمون بمونیم.اما همینم غنیمت بود از شهریور که خونه لیلا جون رفته بودیم همدیگرو ندیده بودیم..البته به جز ساره جون که ما تحمل دوری همو نداریم و تند تند همو میبینیم.

رادین و ترنم

میز غذا...

اینجام تو برعکس گذشته که پیش دایی نمیرفتی(قابل ذکره که از بس دایی تو را بوس میکنه همش ازش فراری هستی)،رفته بودی کنار دایی و جُم نمیخوردی حتی بغل خاله فروغم نمیرفتی.کنار دایی آروم نشسته بودی و بقیه را نگاه میکردی،به هر کس هم که نزدیکت میشد بهش میگفتی اذ یَت نکن...

رادین و خان دایی و دایی سپهر

تو این عکس تو اجازه نمیدادی بابا عینک تلویزیون را بزنه...عینک خودتو دادی به بابا تا دیگه بابا عینکو از تو نگیره ...

گلم به اون آقاهه که عکسش رو جعبه چیپسه میگی آگا سی بی لو (آقا سیبیلو)

دیگه اینکه عاشقتم با تموم وجوددددددددددددددددد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

خاله مهسا
24 دی 91 18:00
واااای رادینننن. اون چه عینکیه گذاشتی رو چشم بابات. مردم از خنده
خاله مرمر
24 دی 91 20:17
سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام همیشه به سفر خدا رو شکر که بهتون خوش گذشت. خوش به حالتون چه غذاهای خوشمزه ای هم خوردین
خاله مرمر
24 دی 91 20:18
رادین با اون عینکه شبیه جوشکارا شده قربونش برمممممممممممم
مرجان مامان آران
25 دی 91 7:25
عزیز دلممممممممم روز به روز اقا تر میشه هااااااا همیشه به گردش و تفزیح عزیزم خوش باشید
معصومه
25 دی 91 8:07
سلام عزیز از شنبه تا حالا دلم براش یه ذره شده خیلی بامزست اسفند دودکن یه شعر ازش ضبط کن بذار بهشم بگو جیغ نزن
راحله
26 دی 91 12:23
الهی قربونش بشم!خووووو بچم کنجکاوه دیگه مامانی!
کاکل زری یا نازپری
26 دی 91 22:08
همیشه به مهمونی اقا رادین
الهه مامان یسنا
27 دی 91 13:08
به به دختر همسایه ما هم اینجاست ای جان به رادین که اینقدر آقاست
مریم مامان ارمیا
27 دی 91 17:48
خوش به حالت خاله ،چقدر ددر میری خالهجای مارو هم خالی کن
خاله مهسا
28 دی 91 1:18
رادین نشستی پیش دایی چقدر گرد افتادی گردوووو خاله