22 دی-این چند روز

سلام سلام صد تا سلام

قبل از اینکه بیایم اراک و خونه خودمون بودیم ،بابا هوس کرد که کمی گیتار بنوازه...و تو مشتاقتر از بابا اجازه ندادی که بابا دستشو به گیتار بزنه.

اینجا با بابا تصمیم گرفتیم که یک عکس قدی کنار گیتار بندازی تا در آینده ببینی که چقدر کوچولو بودی و حتی قدت کلی از گیتار هم کوتاهتر بوده امااااا هر کاری کردیم آروم کنار گیتار نیایستادی.

پسرم روز دوشنبه که رفتیم خونه یسنا جون ،همون روز چون جنابعالی هر ماشینی که برات میخریم سریع روش میشینی و میخواهی سواری کنی اما خوب پسرم این ماشین کوشولوها که تحمل وزن تو را ندارند و سریع .....میشکنند..اما متاسفانه نمی تونیم این موضوع را به تو بفهمونیم.

واسه همین برای خونه اراکمون  هم رفتم و یه ماشین بزرگ به قول خودت،خریدم تا از سوار شدن رو ماشین کوچیکات دست برداری..

روز چهارشنبه عصر هم رفتیم خونه خانم گازری همکار مامی ،اونجام حسابی شیرین زبونی کردی.قربونت برم که اینقدر ناز حرف میزنی که همه فکر میکنن سن تو بیشتر از اونیه که هست.حتی الهه جون مامان یسنا کوچولو هم فکر میکرد تو 2 سال و 6 ماهته.میگفت چون رادین جمله میگه ،گفتم حتما بالاتر از 2 سالشه...

خلاصه اینجام حسابی حرف زدی و به دختر دوست مامی که اسمش ندا بود میگفتی میداد....

شعر پلیس و جوجه طلایی را هم که برای همه میخونی...

رادین آماده بازگشت به خونه از مهمونی

روز جمعه که 28 صفر بود واسه مامانجون سالگرد گرفتیم چون مامانجون سال گذشته 28 صفر فوت کرده بود منتها 1 بهمن بود.

اولش تو یکم اومدی پیش مهمونها ولی بعدش رفتی پایین پیش بابا و دایی و عمو مصطفی ،زود هم خوابت برده بود.شبش هم رفتیم خونه مامان بزرگت ،عمو شهاب و عمو مسعود اینا هم اومدند و تو کلی شیطونی کردی.

راستی این عکسو خاله مهسا از تو اینترنت واسه تو پیدا کرده .فکر کنم برنجه البته به سبک کره ای یا شاید چینی

تقدیم به رادین جیگر از طرف خاله مهسا