27 مرداد
سلام عزیزم
الان داری با بابا بازی میکنی تا بلکه من بتونم دستی به کامپیوتر بزنم.
عاشق کامپیوتری وقتی میبینم ساکتی و صدات نمیاد مطمئن میشم پای لپ تاپی و در حال خرابکاری.
دیروز خاله فروغ اینا با دایی افطاری اومدن خونه خاله مهسا،البته قرار بود بیان خونه مامانی اما از آنجا که همیشه ٥شنبه و جمعه ها آب قطعه،تصمیم گرفتیم بریم خونه خاله مهسا.
دیروز ساعت ٣ عمو سعید اومد سراغمون و ما را برد خونه خاله.
تو هم نامردی نکردی و با غذا خوردنت اذیتم کردی اساسییییی.از صبح تا شب لب به غذا نزدی.البته آب دهانتم چند روزیه که زیاد شده احتمالا بازم پروژه دندون درآوردنه.
شب با کمک خاله فروغ و پانی و مهسا یکم آب مرغ و هویج خوردی .جالبه فقط از شیرینی های خاله مهسا اینا خوشت آمده بود.نیست که رنگی بودن......
دایی یکسره بوست میکرد و لپتو میکشید تو هم حسابی عصابی میشدی و میگفتی بابا بابا دایی..... یعنی بابا یه چیزی به دایی بگووووووو
خلاصه فروغ جون سوی شرت خیلی خوشمل واست آورده بود که تنت کردم و چند تا عکس انداختم ازت با اون.
مهمونها ساعت حدود ١ رفتن.بعدشم ما برگشتیم خونه .اما تو خوابت نمیبرد حالا ساعت ٢ صبح بود.با کلی بازی خوابوندمت.
خیلی جالبه با اینکه زیاد اسب را نمیشناسی اما وقتی تلویزیون داشت اسب نشون میداد با خوشحال داد میزدی ابس ابس
امروز هم کار خاصی نکردیم.
اینجا در حال شیطونی بودی که بابا مچتو گرفت...
راستی اینم بگم تا دوهفته پیش که برات شیر پاکتی میخریدم ،پاکت یک لیتریش ١٦٠٠ تومن بود.هفته پیش شد ١٩٠٠ و اما امروز شده بود ٢٠٠٠...........خدا به خیر کنه فردا را.............
قربون شیر خوردنت،تو فقط بخور مامانی همه اینا فدای سرت...
البته اتو به برق نیست ها
رادین و هدیه فروغ جون
ای جانم اینجا سرتو گذاشته بودی روی پای مامانی یا به قول خودت مامی