16 شهریور- 7 - 7 -7
سلام شکوفه بهاریم
گلم امروز دقیقا ٧ سال و ٧ ماه و ٧ روز که از روز عروسی من و بابا میگذره.جالبه نه؟
این روزا که اراکیم تو حسابی بهت خوش میگذره..دیگه با مهدیه جون و ماندانا جون هم برخوردت خوب شده دیگه ازشون فرار نمیکنی.
حسابی هم راه افتادی و راحت خونه را با قدمهای کوچولوت زیر پا میذاری..اما اگه یکهو ذوق زده بشی یا هول کنی تالاپی میخوری زمین.قربون پاهای کوچولوت بشم من...
جای مامان جون (مامان بزرگ من)حسابییییییییییییییییی خالیه تا راه رفتن تو را ببینه.همیشه آرزو داشت ببینه تو روی پای خودت ایستادی و قدم برمیداری...
خاله افسانه یا به قول تو اپی و ماندانا جون چهارشنبه غروب رفتند تبریز مسافرت..امیدوارم حسابی بهشون خوش بگذره.
اما تو همش دلت برا اپی تنگ میشه و از بالا همش صدا میکنی اپی...
جدیدا خاله اکی را هم اتی صدا میزنی.
امروز ناهار خونه دوستم لیلا دعوت بودیم و تو حسابی شیطنت کردی و خاله ساره و منیره حسابی قربون صدقت رفتند.با ترنم و دختر خاله یک ماهش رها هم عکس انداختیکه میذارمشون.
راستی عمو معین زنگ زده بود تا باهت صحبت کنه و بهت گفتم بگو معین بیا و تو راحت معین را صدا کردی بدون هیچ اشتباهی میگفتی معین بیااااااا.
مامانی هم برات سه چرخه خریدند که تو عاشقش شدی و حسابی باهاش بازی میکنی.
یک شب هم خونه عمو احمد من دعوت بودیم که حسابی تیپ زدی و ناز شدی.
رادین و دوچرخش...
رادین آماده شده بره خونه ترنم...
رادین و رها دختر خاله ترنم...
رادین و ترنم....
رادین و سه چرخش....
رادین آماده شده بره خونه عمو احمد...
پسر خوش تیپ من...........
فدای خنده هات........