رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

10 آذر-رادین و محرم

سلام گلم مامانی جون برای تو لباس عزاداری محرم خریده .دستشون درد نکنه. حسابی بهت میاد و ماشاله ناز شدی. اولین عکستو که تو این پست گذاشتم را انتخاب کردم برای شرکت در مسابقه نی نی و محرم ،سایت نی نی وبلاگ. ...
11 آذر 1390

8 آذر-مامان و پسر کوچولو

سلام گلم الان ساعت ٩ شبه و من و تو ،تو خونه تنهاییم .هنوز بابایی نیامده. تو توی رورئکت هستی و در حال غر زدن.بلند بلند میگی دد و انگشتاتو میخوری .آخه بازم داری دندون در میاری.فدات شم که اینقدر اذیت میشی. دقیقا دو ،شبه باز بد خواب شدی و تا صبح غر میزنی و نمیذاری مامانی هم بخوابه. دیروز که از ساعت ٤ تا ٦ صبح کامل بیدار شدی و سوار بر رورئک با مامان تو تاریکی بازی میکردی. اما دیگه من امروز از کم خوابی حسابی سر درد کشیدم.چند تا قرص خوردم تا سردردم خوب شد. خاله مهسا عصر یک ساعتی آمد پیشمون و رفت هر چی بهش اصرار کردم شام بمونه،نمود و رفت.اما تو کلی با خاله بازی کردی.وقتی خاله وارد خونه شد حتی اجازه نم...
9 آذر 1390

6 آذر-مامان و رادین در خانه

سلام عزیزم الان که دارم وبلاگتو آپ میکنم تو ،توی اتاق خودت هستی و کم کم داره خوابت میبره. گلم چیزی که این یک هفته منو اذیت کرده شیر نخوردنهای توا.نمیدونم چرا حتی تو خوابم شیر نمیخوری. غذا هر چی باشه دوست داری اونم با ماست فراوون اما شیر نه.مامانی بدن تو الان بیشتر از هر چیز به شیر نیاز داره،اینقدر مامان را اذیت نکن.                        رادین خونه خاله مهسا...... ...
8 آذر 1390

9 آبان-درآوردن دومین دندان

سلام دردونه   مامانی که دیشب رفته بود خونه خاله مهسا امروز صبح آمد خونه ما و تو در حال ابراز احساسات به مامانی بودی و کلی ذوق میکردی که من متوجه دومین دندونت شدم.                وای خداجون مثل اینکه پسرم داره واقعا آقا میشه.       ...
6 آذر 1390

2 آذر-8ماهگی رادین عزیزم

سلام عزیزترین ٨ ماهگیت مبارک گلم.امیدوارم صد ساله بشی. دیگه حسابی شیطون شدی و خونه را به هم میریزی.گلپسر تو علاقه زیادی به دست و پا مخصوصا انگشتاشون داری.وقتی دست یا پامو تکون میدم تو حسابی ذوق میکنی.آخه نمیدونم چیه دست و پا اینقدر واست جذابیت داره. الان تو ،توی کالسکتی و جلوی آینه و از دیدن خودت حسابی لذت میبری و ذوق خودتو میکنی و یکسری حروف زیر لب زمزمه میکنی.ما ما- آوووووووو - د د.جون مامانی وقتی واست کتاب میخونم  تو با ذوق و شوق فراوون عکسهای کتاب را نگاه میکنی و به حرفای من گوش میدی. به مناسبت ماهگرد تولدت کیک کوچولویی پختم و چند تا عکس انداختم که میذارمشون .  امروز برای اولین ب...
5 آذر 1390

28آبان-خونه

سلام گلپسر میخوام چند تا شیرین کاریات که جدیدا یاد گرفتی رو بنویسم. تو تا خاله مهسا  را میبینی سرتو تکون میدی و سرسری میکنی. یکسره در حال حرف زدنی ، بابا میگی و گاهی اوقات ماما و ... دستت رو جلوی لبات تکون میدی و صدا در میاری. پاهاتو میگیری و باهاشون بازی میکنی. حسابی غریبی میکنی.حتی تو مطب دکتر کلی کریه کردی و غریبی میکردی.  قبلا با روروئکت راه میرفتی اما الان دیگه سرعتت حسابی بالا رفته مثلا دیروز تا به خودم آمدم دیدم آقا رادین رفته تو آشپزخونه و داره با در ماشین لباسشویی بازی میکنه. ما چهارشنبه ٢٥ خاله مهسا و عمو سعید را پاگشا کردیم اما خونه مامانی چون میخواستیم خاله ا...
4 آذر 1390

23 آبان

سلام کوچولوی مامان فردا عید غدیره و خاله مهسا و عمو سعید قرار بیان اراک.اما بابایی چهارشنبه شب میاد. تو هم که اینجا حسابی سرت شلوغه و بهت خوش میگذره.هر روز یکی تلفنی وقت میگیره که بیاد آقا رادین و ببینه.پسرم احتیاج به یک منشی داری تا با ملاقات کنندهات هماهنگ کنه ببینه تو کی وقت آزاد داری.                                     رادین و دایی سپهر رادین متفکر   رادین شیطون بلا   رادین در حال گل کاری....... رادین...
2 آذر 1390

4 آبان-عکس مامان رضی و بابا شهری

سلام گل پسرم الان که دارم وبلاگت و آپ میکنم.مامانی داره بهت غذا میده و تو هم تو رورویکت نشستی و ذوق میکنی و میخوری .عزیزمی. عزیزم دیروزبا مامان بزرگت صحبت کردم و مژده داد که تو بازم داری زن عمو دار میشی. امروز تصمیم گرفتیم عکس کوچولویی مامان و بابا را هم تو وبلاگت بذاریم. ٧ ماهگی مامان رضی ٧ماهگی رادین      ١٠ماهگی بابا شهری   ...
18 آبان 1390

7 آبان-رادین و شیطونیاش

سلام پسر شیطونم عزیزم اونقدر شیطون شدی که نمی دونم از دستت چکار کنم.هر چی جلو دستت باشه در عرض چند ثانیه خراب شده و چیزی ازش باقی نمی مونه.     از بس شیطونی کردی که خودتو برای اولین بار زخمی کردی.   اینم جای زخمات ...
18 آبان 1390