3 فروردین-ترخیص از بیمارستان

سلام فرشته مامانی

امروز ساعت ١٢ ظهر از بیمارستان مرخص شدیم (در حالیکه حسابی بارون میبارید )و با بابایی و مامانی و خاله مهسا اول رفتیم دم خونه مامان بزرگت و اونا گوسفندی را که بابا واست خریده بود را سر بردیدند. ما اصلا از ماشین پیاده هم نشدیم آخه بارون شدید بود  و هوا خیلی سرد، ترسیدم خدای نکرده سرما بخوری.خلاصه بعد از اونجا رفتیم سالن غذاخوری آبشار آخه ساعت ١ ظهر بود و هممون گرسنه،ناهار هم که نداشتیم. خلاصه ساعت حدود ٢ بود که رسیدیم خونه مامانی .اول رفتیم طبقه پایین و آقاجون و مامان جون و افسانه جون و دایی تورو دیدند.بعد رفتیم بالا.

عصر هم خانواده عمو سعید آمدند عیدی مامانی اما من که تو اتاق خواب بودم آخه دو روز بود که نخوابیده بودم.

بعد افسان جون تو را بردخونه مامان جون و مامان جون و آقا جون هم به شماچشم روشنی دادند.دستشون درد نکنه 

شب هم بابا شهری با دایی جواد و افسان جون و خاله مهساو عمو سعید رفتند بولینگ و بیلیارد و شامم هتل امیر کبیر خوردن، من و تو رو پیش مامانی گذاشتن و رفتن

 اینم چند تا عکس :