10 فروردین-اولین حمام رادین

سلام خوشگلم

عزیزم خونه مامانی با وجود شما رنگ و روی تازه ای گرفته.

دید و بازدیدهای عید و دیدار از تو باعث شده که خونه مامانی همیشه پر از مهمون باشه.و حسابی به زحمت بیفته.انشا ا..  بزرگ که شدی تموم زحماتی را که مامانی واست کشیده را بتونی جبران کنی.

میخوام تمام اتفاقات این چند روز را برات تعریف کنم:

٦فروردین شنبه: منو شما و بابایی و مامانی رفتیم بیمارستان محل تولدت تا هم تو آزمایش بدی و هم بابا مدارک لازم برای گرفتن شناسنامه تو را از بیمارستان بگیره.اونجا سری هم به دکتر نوزادان زدیم که گفت یکم پسرتون زرد شده برید آزمایش بده ببینیم زردیش در چه حده.خلاصه رفتیم آزمایشگاه که اونا بلد نبودند از یک نوزاد ٤ روزه خون بگیرند و کلی اشک من و تو را درآوردند.خلاصه رفتیم بخش نوزادان و اونجا ازت خون گرفتند.راستی امروز نافت افتاد و تو راحت شدی.عزیز دلم

امروز بابا شهری تورو گذاشت رو لپ تاپ خاله مهسا و عکس گرفت.پسرم شدی اسباب بازی بابا.

٧فروردین-یکشنبه:امروز صبح عمو احمد و زن عمو و محیا آمدند دیدن تو . و عصر جواب آزمایشتو بردیم پیش دکتر رحیمی که گفت فردا بازم آزمایش بده اگه زردیش بالاتر رفته باشه باید زیر نور سفید بخوابه تو بیمارستان.

٨فروردین-دوشنبه:امروز بابا و مامانی تو رو بردند بیمارستان قدس و آزمایش دادی متاسفانه زردیت بالا رفته بود و دستور بستریت را دادند.بابا آمد سراغ من و آوردم بیمارستان پیش تو.خلاصه یک شب تو بیمارستان موندی و منم که طاقت نداشتم شب تا صبح را تنها باشم یک اتاق خصوصی گرفتیم و شب تا صبح مامانی هم پیشم بود.منم دو ساعت یکبار میامدم تو اتاقت و بهت شیر میدادم.

٩ فروردین-سه شنبه:امروز حدود ساعت ١٢ ظهر مرخص شدی و آمدیم خونه.

عزیز دلم امروز تو صاحب شناسنامه شدی .مبارکت باشه گل من.

١٠ فروردین-چهارشنبه:امروز ٨ روزت بود اما دکتر گفت اگه بچه را ببرید حمام زودتر زردیش خوب میشه واسه همین تصمیم گرفتیم ببریمت حموم.اما چون حموم مامانی خیلی سرد بود.وان حومت را آوردیم توی یکی از اتاقها و اونجا حمومت کردیم.عصر هم عمو شهابت با زن عموت و زهرا آمدند دیدنت.