رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

25مهر

1391/7/27 10:48
نویسنده : رضوان
945 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگر طلا

الان که دارم این پست را میذارم تو خوابی و ساعت حدود 12 ظهره.دیشب ساعت 10 راه افتادیم به سمت تهران و ساعت 2 رسیدیم.

صبح ساعت 8 بیدار شدی و از اینکه اسباب بازیهاتو میدید کلی ذوق میکردی واسه همین دیگه نخوابیدی و نذاشتی منم بخوابم.اما بالاخره ساعت 11 به سختی خوابوندمت .همش پشت سرم میامدی و نق و نوق میکردی.اصلا هم صبحانه نخوردی.

مامی با ما نیامد و موند اراک.

ضمنا 14 امین مرواریدت هم بیرون اومد و تو شدی رادین 14 دندونه....

به نشانی:دندان نیش بالا سمت راست

راستی من و تو دوباره سرما خوردیم.الانم از بس سرفه کردم داشتم خفه میشدم.شربت دیفن هیدرامین هم اثری نداشت.

تو این چند روزه که اراک بودیم .من واسه اتاقت پارچه پرده خریدم.زحمت دوختشم با مامی ا.

یه پوستر کیتی واسه اتاقت خریدم که تو عاشقشی و یکسره بوسش میکنی.Happy Dance

به مناسبت روز کودک هم واست یه پیرهن خوشمل خردیدم البته با یک هفته تاخیر .چون اون هفته که همش مشغول برگزاری مراسم آقاجون بودیم و فرصت خرید نداشتم.

ماشاا... خیلی شیرین زبونی.دیشب یک سر رفتیم خونه مامان جون و بابا بزرگت،مادر جون هم اونجا بود و تو کلیییییییییی شیرین زبونی کردی و مادر جون به من گفت دیگه اینقدر بهش یاد نده میره تو چشم مردم و خدا نکرده چشمش میکنن ها....

کلی ازت تعریف کرد و میگفت خوبه به وسایل و میوه های روی میز کاری نداره اگه یه بچه دیگه بود الان خونه را از میوه و ... پر کرده بود و همه جا را بهم میریخت.

خلاصه کلییی ذوقیدم همچین پسمل شیرین زبون و باادبی دارم....

تو راه بهت گفتم رادین داریم میریم خونه معین تو بلافاصله گفتی بابازرگ(بابا بزرگ) از دور بابا بزرگ را دوست داری اما به هیچ وجه بغلش نمیری....

اما حسابی عمو معین را دوست داری حتی از بغلش بغل منم نمیای...اینه رسمش آقا رادین

عکس 4 ماهگیت که بغل بابا بودی را دیدی و گفتی دادین و باباش..

راستی از یاداوری خاله مهسا ممنون...رادین مامان وقتی میبینی خاله مهسا تنها اومده خونمون با تعجب نگاهش میکنی و میگی سعید؟؟؟سعید؟؟ یعنی پس سعید کجاست؟؟؟؟تعجب

یکسره هم ورد زبونت شده بیشین.اصرار داری که روی مبلی که تو انتخاب میکنی بشینم و صدام در نیاد.دوباره دو دقیقه دیگه هوس میکنی منو رو مبل یا صندلی دیگه ای ببینی دوباره اونو نشون میدی و میگی بیشین.هر چی میگم نشستم که ..اما مرغت یک پا داره و باید اوامرت بدون چون و چرا اجرا بشه..خنده منم میگم چشممممممم به روی دوتا چشمام و نمیدونم چرا تو هر دفعه با شنیدن این جمله ،میخندی....؟؟؟؟

ضمنا هنوز پروژه یخچال و فریزر خریدنمون تموم نشده.حالا که من هوس کردم یخچال و فریزی نو بخرم آسمون تپید و نسبت به دو ماه گذشته قیمتش سه برابر شد.دیگه اون پولی که واسش گذاشته بودم کنار ،کافی نیست.

 

رادین و ماشین عمو مسعود

رادین و هدیه روز کودک...

عاشق فوت کردن شمعی...

به شمع میگی فوتا....

امروز اصرار میکردی تا شمعهای سفره عقدمونو که داخل بوفه بود و بیارم تا تو فوتشون کنی.

تا روشنشون میکردم سریع فوتشون میکردی و میگفتی فوتا یعنی دوباره روشنشون کن....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان و بابای مطهره جونی
25 مهر 91 12:43
سلام مامان رضوان بهتون تسلیت میگیم با اجازه لینکتون کردم
زهره
26 مهر 91 15:25
ممنون كه بهمون سرزدي.حتما وقتي از يه جمع بر مي گردي برا پسرنازت اسفند دود كن
مهسا
26 مهر 91 22:22
قربون شیرین زبونیت بشه خاله که اینقد میگی مهسا و سعید
مهسا
26 مهر 91 22:23
رضوان بنویس هروقت منو میبینه میگه سعید کو؟
خاله مرمر
27 مهر 91 11:09
سلام مامان رضوان. رسیدن به خیر.
خاله مرمر
27 مهر 91 11:10
رادین جونم اسباب بازیا و پیراهن جدیدت مبارکت باشه و تو سلامتی ازشون استفاده کنی
پیربابا
27 مهر 91 20:19
سلام دخترم خوبی اقا رادین خوبه ؟ انشاله مثل اسم خوبت رضوانی باشی بابایی برای این ناز پسر دعاهای شش قفل و هفت هیکل یادت نره ؟ حتما بگیر براش بهدش خودت اثرات مثبت دعاها رو می بینی . ناز گلت رو بجای پیر بابا ببوس
آتـــریـســـا جــون
28 مهر 91 11:37
به سلامتی اونایی که هزارتا خاطرخواه دارن ولی دلشون اسیر یه بی معرفته !
آتـــریـســـا جــون
28 مهر 91 11:42
برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در انتهای کمال بنگر که چگونه می افتی چون برگی زرد یا سیبی سرخ
آتـــریـســـا جــون
28 مهر 91 11:46
ماسه ها فراموشکارترین رفیقان راهند! پا به پایت می ایند ،آنقدر که گاهی سماجتشان در همراهی، حوصله ات را سر می برد! اما کافیست تا اندک بادی بوزد یا خرده موجی برخیزد تا برای همیشه از حافظه ضعیفشان رد پایت پاک شود! ما نسل ماسه نیستیم! از نسل صدف هاییم، صدف هایی که به پاس اقامتی یک روزه ،تا دنیا دنیاست صدای دریا را برای هر گوش شنوایی زمزمه می کنند!
راحله(مامان هوراد)
28 مهر 91 14:55
هزاااااااااااااااااااااااااااار ماشالله خیلی شیرین زبونی تو خاله ایشالا هر دوتون زودی خوب میشین سرما خوردگی بد دردیه! رضوان جونم ایشالا شما هم میری سر کار عزیزم.منکه فعلا فقط مدرکمو گذاشتم یه جا مسئول فنی شدم خودم لازم نیست برم.واسه همین مشکلی واسه نگهداری هوراد پیش نمیاد
مامان کوروش
29 مهر 91 0:43
ای جونم رادین جون مبارک دنون خوشکلت ولباسهای قشنگت عزیزم همیشه شاد وخندون باشی ای بابا رضوان جون قیمت رو که نگو نباید دست دست کنی زود باید بخری که فردا دیگه نمیتونی ای داد وبیداد که باید چیکار کنیم
نانا و نینی جون
29 مهر 91 21:12
نینی تو راهی ما داره میرسه. وبلاگمو تغییر دادم شاید با اومدنت دلم روشن میشه. میدونم که خونه جدید برام خیلی لحظه های خوش همراه داره به همراه نینی آیندم
الهه مامان یسنا
30 مهر 91 14:54
دوستت دارم رادین جون هی میام این عکس بالایی رو نگاه میکنم و ذوق میکنم
راحله(مامان هوراد)
1 آبان 91 8:19
رضوان جووووووووووونم روروئک هوراد جونی قاااااااااابل اقا رادین گل رو نداره عزیزم.الهی من قربونش بشم اینقدر عشق چرخ ماشینه رضوان جونم همیشه با همسری عکسهای وبلاگتو میبینیم و وبلاگتو میخونیم و لذت میبریم
آیدین و مامانیش
1 آبان 91 10:20
ماشااالله به این گل پسرررررررر دندون مبارک آقا کوچولوووووووو با پسمل من دوس میشی؟ من با اجازه لینکت می کنم تو وبلاگ پسرم
شبنم
2 آبان 91 17:39
سلام تو که مامان شدی واسه ماهم دعا کن عزیزم خدا ببخشه دوست داشتی لینک کن