25مهر
سلام جیگر طلا
الان که دارم این پست را میذارم تو خوابی و ساعت حدود 12 ظهره.دیشب ساعت 10 راه افتادیم به سمت تهران و ساعت 2 رسیدیم.
صبح ساعت 8 بیدار شدی و از اینکه اسباب بازیهاتو میدید کلی ذوق میکردی واسه همین دیگه نخوابیدی و نذاشتی منم بخوابم.اما بالاخره ساعت 11 به سختی خوابوندمت .همش پشت سرم میامدی و نق و نوق میکردی.اصلا هم صبحانه نخوردی.
مامی با ما نیامد و موند اراک.
ضمنا 14 امین مرواریدت هم بیرون اومد و تو شدی رادین 14 دندونه....
به نشانی:دندان نیش بالا سمت راست
راستی من و تو دوباره سرما خوردیم.الانم از بس سرفه کردم داشتم خفه میشدم.شربت دیفن هیدرامین هم اثری نداشت.
تو این چند روزه که اراک بودیم .من واسه اتاقت پارچه پرده خریدم.زحمت دوختشم با مامی ا.
یه پوستر کیتی واسه اتاقت خریدم که تو عاشقشی و یکسره بوسش میکنی.
به مناسبت روز کودک هم واست یه پیرهن خوشمل خردیدم البته با یک هفته تاخیر .چون اون هفته که همش مشغول برگزاری مراسم آقاجون بودیم و فرصت خرید نداشتم.
ماشاا... خیلی شیرین زبونی.دیشب یک سر رفتیم خونه مامان جون و بابا بزرگت،مادر جون هم اونجا بود و تو کلیییییییییی شیرین زبونی کردی و مادر جون به من گفت دیگه اینقدر بهش یاد نده میره تو چشم مردم و خدا نکرده چشمش میکنن ها....
کلی ازت تعریف کرد و میگفت خوبه به وسایل و میوه های روی میز کاری نداره اگه یه بچه دیگه بود الان خونه را از میوه و ... پر کرده بود و همه جا را بهم میریخت.
خلاصه کلییی ذوقیدم همچین پسمل شیرین زبون و باادبی دارم....
تو راه بهت گفتم رادین داریم میریم خونه معین تو بلافاصله گفتی بابازرگ(بابا بزرگ) از دور بابا بزرگ را دوست داری اما به هیچ وجه بغلش نمیری....
اما حسابی عمو معین را دوست داری حتی از بغلش بغل منم نمیای...اینه رسمش آقا رادین
عکس 4 ماهگیت که بغل بابا بودی را دیدی و گفتی دادین و باباش..
راستی از یاداوری خاله مهسا ممنون...رادین مامان وقتی میبینی خاله مهسا تنها اومده خونمون با تعجب نگاهش میکنی و میگی سعید؟؟؟سعید؟؟ یعنی پس سعید کجاست؟؟؟؟
یکسره هم ورد زبونت شده بیشین.اصرار داری که روی مبلی که تو انتخاب میکنی بشینم و صدام در نیاد.دوباره دو دقیقه دیگه هوس میکنی منو رو مبل یا صندلی دیگه ای ببینی دوباره اونو نشون میدی و میگی بیشین.هر چی میگم نشستم که ..اما مرغت یک پا داره و باید اوامرت بدون چون و چرا اجرا بشه.. منم میگم چشممممممم به روی دوتا چشمام و نمیدونم چرا تو هر دفعه با شنیدن این جمله ،میخندی....؟؟؟؟
ضمنا هنوز پروژه یخچال و فریزر خریدنمون تموم نشده.حالا که من هوس کردم یخچال و فریزی نو بخرم آسمون تپید و نسبت به دو ماه گذشته قیمتش سه برابر شد.دیگه اون پولی که واسش گذاشته بودم کنار ،کافی نیست.
رادین و ماشین عمو مسعود
رادین و هدیه روز کودک...
عاشق فوت کردن شمعی...
به شمع میگی فوتا....
امروز اصرار میکردی تا شمعهای سفره عقدمونو که داخل بوفه بود و بیارم تا تو فوتشون کنی.
تا روشنشون میکردم سریع فوتشون میکردی و میگفتی فوتا یعنی دوباره روشنشون کن....