3 آبان-تولد خاله مهسا
سلام کلوچه من
پسر گلم 2 آبان بالاخره خونمون را از مستاجر تحویل گرفتیم.
اما چون بابا تا 9 شب سرکاره نمیتونیم وسایلمون را ببریم.باید بذاریم یک روز تعطیل که چون این هفته میریم اراک میره تا دو هفته دیگه.
امروز یخچال فریزیرمونو آوردند و با مامی و خاله مهسا صبح رفتیم یکم جمع و جور و تمیز کاری کردیم.اما مگه تو میذاشتی وایییییییییی.
الانم نشستی رو پاهامو و اصرار داری ماشین نشونت بدم.....
دیشب شام خونه خاله مهسا دعوت بودیم و خاله یه کیک کوچولو هم خودش پخت و چند تا عکس انداختیم البته بیشتر از تو و کیک تا خاله....
پسرم چند روزیه که تا خودکار میبینی سریع میاریش و میدی دستم و میگی چش ابو ..چش ابو یعنی چشم چشم دو ابرو برام بکش.
بعد دیگه پروژه نقاشی کشیدنمون شروع میشه هنوز کشیدن یه نی نی تموم نشده هوس میکنی یه نی نی دیگه کشیده بشه بعد با ذوق میگی دو تا نی نی(منظورت از دو تا ، بیشتر از یکی ا)
تقریبا ماشا... هزار ماشا... تموم کلمات را میتونی بگی.تازه واسه اذیت کردنت چند بار بهت گفتم ،رادین بگو قسطنطنیه،و تو با یه نگاه پر از تعجب و حیرت فقط میگفنی ق س و... یکسری حروف نامفهوم.عاشقتم،همیشه عاشق بچه هایی بودم که بعضی از کلمات را اشتباه تلفظ میکردند. و الان تو در اوجشیییی.ای کاش این روزا دیرتر بگذره،آخه دلم واسشون تنگ میشه.
چند روز پیش خاله مهسا اومد خونمون بهت گفت رادیننننن باهات قهرم و صورتشو کرد اون سمتی دیدیم رفتی صورت خاله و میکشی سمت خودت که نگات کنه و باهات آشتی کنه.
بعد خاله که از این حرکتت خوشش آمده بود دوباره کارشو تکرار کرد که منم باز ببینم یهو تو به جای اینکه صورتشو آروم این سمتی کنی یکی محکم خوابوندی تو گوش خاله.رادینننننننننننن
وااااااااااای. طفلک مهسا جون اینقدر دردش گرفت.میگفت انگار نه انگار دست یه بچه ا ساله و نیمه
جای دستت تا مدتها بعدش رو صورت مهسا جون می سوخت.و خاله هر از چند گاهی میگفت عجب جاش درد داره هااااا.اما طفلی اصلا بهت اخم هم نکرد.فقط ناله میکرد.
منم خودمو نباختم و با جدیت گفتم تا تو باشی دیگه با بچه ام قهر نکنی
مهسا جونم گفت آره دوروز دیگه همچین میخوابونه توگوش زنش که دیگه هرچی قهر کردنه ازسرش بپرههههه
بعدش کلیییییی بهت خندیدیم خودتم کلی تعجب کرده بودی که ما به چی میخندیم
ما به خاله یک بلوز و حوله استخر هدیه دادیم و مامی هم دامن.