رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

10آبان-سالگرد عقد مهساجون

1391/8/21 19:47
نویسنده : رضوان
2,414 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کلوچه من

روزا داره میگذره و تو با اون خوشگل حرف زدنت،همه را عاشق خودت کردی.وای که عاشق اینروزام...

عکس خاله مهسا را هر جا که میبینی داد میزنی مهسا سعید...

محاله اسم مهسا را بیاری و بعدش سعید نگی.739819_teehee2.gif

جدیدا یاد گرفتی و میگی مهسا دون منظورت همون مهسا جونه.

امروز تا مهسا جون از جلوی چشمات دور میشد،سریع میگفتی مهسا اووجایی؟؟؟

گوشی تلفنو برمیداری و به خیال خودت با کسی صحبت میکنی،جالبه وسطای حرف زدنت یهو میگی اوشی اوشی=گوشی

هر کس ازت سوال میکنه اسمت چیه؟میگی دادین

جواب همه سوالات هم نه چه مایل باشی چه نباشی همون نه

این روزا ورد زبونت شده.تسید در همه مواقع چه خوشحال بشی چه ناراحت بشی چه هیجان زده بشی و چه واقعا بترسی.سریع میگی تسید.قربونت برم اینقدر ناز حرف میزنی.عاشقتم به خدا قلبماچ

وقتی دلت بغل بخواد راحت میگی ببل.

هر وقتم که پی پی داری پوشکتو نشون میدی و میگی پی پی.

دیروز رفتم برات عروسک کیتی و یک برچسب کیتی خریدم.ظهرش که میخواستی بخوابی تا این دو تا را زیر سرت نذاشتی خوابت نبرد.

هر چیزی که خراب میشه یا خودت خرابکاری میکنی و میشکنیشون.سریع میگی شیکست.حالا امروز کاغذی که دستت بود و طبق معمول تا کاغذ و خودکار میبینی یاد چش ابو میفتی.پاره شد سریع گفتی شیکست. قهقهه

امروز رفتم متر واسه اتاقت گرفتم .

پسرم شنبه 13 آبان عید غدیره و شب عید 8 امین سالگرد عروسی قمری من و باباست.

چند تا از عکسهای سفره عقد خاله را میذارم ،مربوط به سال 1387 تو سه سال بعدش بدنیا اومدی.

گلم ،من و بابا باید میرفتیم کیک سفره عقد را از شیرینی فروشی میگرفتیم.قرار بود ساعت 3 آماده باشه.ما هم سر ساعت اونجا بودیم ،منتها کیک ساعت 4 آماده شد تازه به خاطر غر زدنهای ما بود وگرنه که...

بابا شهری در حال آوردن کیک..

اینم مهمونی بعد از عقد خاله مهساست.بابا شهرام هم تو عکس هستش.دیدیش رادینم؟؟

مامان جون هم کمی از صورتش مشخصه پیش مهدیه جون نشسته.خدا رحمتش کنه.جاش خیلی خالیه تا بلبل زبونیهای تو رو ببینه و ذوق کنه و برای همه تعریف کنه.

آقاجونم تو عکس هست منتها خیلی باید دقت کنی.سمت چپ عکس پیش عمو احمد.

خدا هر دوشونو رحمت کنه.دلم واسشون خیلی تنگ شده.گریه

اینجا داری با نوار ضبط که مربوط به دوران کودکی مامان رضوانه،بازی میکنی.

خواستم لااقل دستت به این نوارها بخوری ،چون دیگه فکر نکنم تو بازار پیدا بشه.هرچند دیگه نیازی هم بهش نیست.

 رادین و کیتی مهربونش..

اینم مترت..

تو هنوز فرشته ای....تو هنوز بوی خدا را میدهی...پر از نوری...

تو رادین من....هنوز پاک تر از پاکی...

خدا نگهدارت باشد...خدایت همراهت....

با تو لحظه هایی را تجربه میکنم....ناب...بی بازگشت...ثبتشان میکنم...برای روزهای دلتنگی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

خاله مرمر
11 آبان 91 23:36
چه سفره عقد قشنگی، امیدوارم روزهای زندگیشونم به همین قشنگی باشه


ممنون عزیزم
خاله مرمر
11 آبان 91 23:36
آخ فداش بشم چقدر قشنگ با عروسکش خوابیده
مهسا
12 آبان 91 13:42
قربووون مهسا و سعید گفتنت جییییییییییییگرررر
مامان بابای الیسا
12 آبان 91 22:00
سلام عزیزم مرسی از لطفتون. بله خودم درست کردم نمیدونم دیگه خوب شد یا نه .
مریم مامان ارمیا
13 آبان 91 0:44
الههههههههههی، من عاشق این مدل حرف زدنام، اووووشیجوووووونم
مامان کوروش
13 آبان 91 12:02
فدات بشم رادین جونم با این شیرین زبونیهاتچه سفره عقد خوشگلی روزها مثل باد میگذرن منم به خاله مهسا عزیز همینطور شما رضوان جون تبریک میگم
راحله مامان هوراد
14 آبان 91 12:09
قندک من تو چقدر شیرین زبونی آخه؟ کاغذو شیکوندی بلا؟ الهی قربونت بشم من
سپیده
15 آبان 91 13:49
سلام رضوان جون. مدتیه ازتون خبر نداشتم گفتم بیام عرض ادب کنم. به به چه سفره زیبایی http://koodakeman91.niniweblog.com/
شقایق(مامان محمد ارشان)
15 آبان 91 19:19
چه سفره عقد قشنگی خاله جون اون عکس که کیتی رو گرفتی و خوابیدی خیلی نازه دوست دارم بغلت کنم
خاله معصومه
18 آبان 91 8:48
سلام رضوان جون اینا رو خوندم دلم کلی تنگ شد زنگ میزنم حرف زدنشو گوش کنم از طرف من به مهسا جونم تبریک بگو
خاله معصومه
18 آبان 91 12:02
سلام رضوان جان حرف زدنای رادینو خوندم دلم تنگ شد زنگ زدم باهاش حرف بزنم که خواب بود از طرف منم به مهسا جان تبریک بگو
مامی
19 آبان 91 21:09
قربون حرف زدنت
یاسمن
21 آبان 91 9:16
سلام ببخشید اون متر را از کجا خریدی خیلی جالبه بازم به من سربزن