21 آذر
به خدا عاشقتممممممممممممم
این روزا یاد گرفتی هر چیزی را که میبینی میگی این دی اِ ؟؟ یعنی این چیه؟عاشق این جملتم....
امروز رفتم مخابرات و خط تلفن ثبت نام کردم.خونمون تلفن داره اما چون به نام خودمون نیست نمیتونستیم adsl بگیریم.
خاله مهسا جمعه سفره حضرت ابوالفضل داره و مامی و مهسا جون فردا میرند اراک و ما هم 5 شنبه عصر میریم.
دیشب اس ام اسی چند تا از دوستامو دعوت کردم تا بعدا سر فرصت بهشون زنگ بزنم.
مامی برات سی دی خاله پریا گرفته که یکی از ترانه هاش فیل داره تا تو اونو میبینی میگی سنام فیل...
راستی خاله مهسا بهت یاد داده تا کار بدی میکنی،سریع میگی بی بَ خشید...
دیروز داشتی لپ تاپ را یه جورایی داغون میکردی منم تو آشپزخونه بودم و تا دیدمت بلند گفتم رادین نکن...یکهو تو اومدی تو آشپزخونه و گفتی مامان بی بخ شید...
الهی فدات شم.شیرین زبونم...
الان من از دست تو اومدم تو اتاق تا وبلاگتو آپ کنم.تو به بابا گفتی مامان اووش؟یکهو اومدی تو اتاق و منو دیدی و گفتی مامان ای ناشششش...
راستی هر وقت پی پی میکنی میری کنار دستشویی میایستی و میگی مامان دستشویی...
رادین عشق سوییچ...
اینجا مامی و مهسا جون داشتند واسه سفره ابوالفضل خاله پیاز خرد میکردند تا سرخش کنند و نمیدونم چیش واسه تو جالب بود که اینجوری داشتی نگاهشون میکردی.
٢٢ آذر-جیگرم دیشب که از خونه مامی اومدیم خونه شروع کردی به بازی و شیطنت تا اینکه ساعت 12:30 شب یکهو با بغض اومدی تو بغل منو گفتی مامی دوووو؟؟؟(کو؟)مسا دوو؟؟؟ تا حالا همچین جمله ای ازت نشنیده بودم.خلاصه اومدم و زنگ زدم به مامی و یکم دلت باز شد...
دوباره ساعت 6 صبح در حالی که نق میزدی و چشمات بسته بود گفتی مامی دووو؟؟؟
بازم امروز صبح دلت واسه مامی تنگ شد و سراغشو از من گرفتی....
قربونت برم من که طاقت یک روز دوری هم از مامی نداری.ان شاا... فردا میریم اراک و میری تو بغل مامی...
مرا به کعبه چه حاجت!
طواف می کنم "مادرم" را که ...
برای لمس دستانش هم وضو باید گرفت...
باورت گر بشود ،گر نشود
نفسم میگیرد جاییکه نفسهای تو نیست...