24آذر-سفره ابوالفضل (ع)
سلام عسلم
ما دیروز پنجشنبه اومدیم اراک و برعکس دفعه پیش که همش تو ماشین خوابیدی این دفعه بیدار بودی و به قول خودت پُ ییس را گوش میکردی.آهنگ شهاب حسینی را تو گوشیم دارم یک عکس کوچیک هم کنارشه و تو به اون عکسه میگی پلیس... خلاصه بابا که کلی آهنگ و داستان کودکانه بخاطر تو ،تو فلش ریخته بود تا توی ماشین گوش کنی را ما گوش کردیم و تو آهنگ شهزاده رویا را گوش کردی......
تا اراک بیدار بودی و فقط نیم ساعت آخر خوابیدی.
امروز که کلیییییییییی کار داشتیم...
ساعت 2:30 هم مهمونها یکی یکی اومدند و تقریبا تموم اونایی را که دعوت کرده بودیم اومدند.به غیر از زن عمو مرضیه ات.
تو هم کنار زهرا دختر عموت نشسته بودی و انعام گوش میکردی و اصلا تکون هم نمیخوردی فقط گاهی آروم صحبت میکردی.البته تموم اینا مال زمانی بود که منو ندیده بودی تا منو دیدی انگار نجات دهندتو دیدی ،پر در آوردی و با التماس گفتی مامان بَگَل(بغل).الهیی فدات شم که اینقدر آقایی.خلاصه دیگه همش پیش خودم بودی و جز در دو سه مورد که بقیه اصرار به بغل کردن تو داشتند و تو راضی نبودی ،اصلا صدات بلند نشد.آفرین گلم...
بابا هم در طی مراسم رفت خونه عمو مسعود و وقتی مراسم تموم شد زن عمو محیا که زنگ زد به عمو تا بیاد سراغشون.عمو و بابا کلی تعجب کردند که ای بابا ما هنوز درست حسابی ننشستیم چطوری اینقدر زود مراسم تموم شد؟
24 اذر-امروز زن عمو لیلا و زهرا اومدند خونمون و یک ماشین خیلی قشنگ واست کادو آوردند.دستشون درد نکنه تو هم کلی با زهرا بازی کردی و تازه وقتی رفتند یادشون میافتادی و میگفتی زَمَمو دوووو؟؟ زَا (زهرا)دووو؟؟؟؟
گلکم ضمنا خاله افسانه هم هدیه تولدت را سه ماه زودتر داد.
گفت پیش خودم گفتم از الان هدیه را بدم تا رادین زمستان امسال بتونه ازش استفاده کنه.ممنون افسانه جون.
شاد باش
نه یک روز،
بلکه همیشه ...
بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد
که رو سیاه شوند آنانکه
شرط بسته اند..