19 اسفند - اینروزهای پایانی سال
سلام نفسم
گلم ما پنجشنبه امدیم اراک.قراره حدود یکماه اراک بمونیم.هورااااااا
جمعه ظهر رفتیم خونه مامانجونت.
عموشهاب اینام اونجا بودن فرشهاشونو اورده بودن خونه مامانجون بشورن.
بعد از ناهار که تو اصرار کردی با عمو معین بری پارک.
بعدشم میخواستی تو فرش شستن به زنعمو کمک کنی که ما سرتو به ی کار دیگه گرم کردیم.
تا شب هم موندیم.تو هم اونقدر بپر بپر و بدو بدو کردی که تا خود صبح تو خواب ناله میکردی.
شنبه عصر هم با مامی و خاله مهسا رفتیم دیدن مهرسا کوچولو.ماشاا... خیلی نازه.
اما تو دلت میخواست یکسره دست به سر و صورت مهرسا بزنی.نمیدونم شاید چون اولین بار بود بچه کوچولو میدیدی تعجب کرده بودی....
افسان جون از مشهد سوغاتی برات باب اسفنجی حباب ساز خریده.....ممنون خاله افی....
و رادین عشق ماشین ماااااا.
بله ایندفعه هوس کرده با کامیونش ماشینهای دیگه را زیر کنه.
بقول خودش ماشین تصادف کرده....
و در عکس زیر روی ماشین رادین چاه باز کن را می بیینین....اون نقش دنده ماشین را بازی میکنه....
و ماشینی که زیر گرفته شده....
و در آخررررر...
رادین و ماشینهاش....
البته همشون نیستن هاااا...