رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

17 اردیبهشت - رادین ِ آرایشگر

1393/2/17 15:26
نویسنده : رضوان
549 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گوگولی من

رادینم دیشب تو یه خرابکاری کردی...که من روده به دلم نمونده بود از بس خندیدم...

دیشب بابا وسط هال دراز کشیده بود و داشت با گوشیش صحبت میکرد...

گرم صحبت بود...و تو بالای سر بابا نشسته بودی...

منم مشغول انجام دادن کارهام بودم...دیدم تو داری با موهای بابا بازی میکنی...

از تو اتاق داد زدم رادین داری چکار میکنی؟سوال

رادین:با ذووووق فراووون دارم موهای بابا را قیییچی میکنم، خوشگل میکنم...زیبابغل

پسرم از انجام کارش احساس رضایت کامل داشت و انتظار یه خسته نباشید و دستت درد نکنه کله گنده هم از ما داشت...راضی

منم فکر کردم با دستش داره به خیال خودش موهای بابا را کوتاه میکنه...

چند دقیقه بعد:

رادین چکار میکنی مامان؟متفکر

رادین با خوشحالی چند برابر که از چشمهاش مشخص بود...بازم بلند گفت موهای بابا را خوشگل میکنم...محبتخجالت

و من یک لحظه اومدم تو هااال...تعجب

بللله متوجه شدم که جنابعالی جعبه کرم دست و صورت که قبلا نقش فرمون ماشینتو ایفا میکرد را باز کرده و حسابی موهای بابا را کرم مالی کردی ...عصبانیترسو

بله دیگه کلی کرم به موهای بابا زده بودی...بدبو

جالبه بابا هنوز هم گرم صحبت بود...فقط با اشاره به من گفت چی شده ؟

که من با خونسردی گفتم هیچی ...چشمک

و این من بودم که به دور از چشم پدر و پسر اومدم تو اتاق و یه دل سیررر خندیدم...قه قهه

بچم رادین هم که متوجه شده بود کار بدی کرده..پشت سر من اومد تو اتاق و گفت آخه میخواستم موهای بابا را خوشگل کنم...خطا

خلاصه که خندیدنمو با دیدن رادین مهار کردم...که فکر نکنه کار درستی کرده...و براش توضیح دادم که این کرم مخصوص دست و صورته...کرم مو فرق داره و اینا...بچم سرشو به علامت تایید تکون میداد اما کاملا مشخص بود که سر از حرفهای من در نیاورده...قه قهه

و موهای آقای پدر بود که از چند فرسخییی بوی کرمش به مشام میرسید ...سکوت قهر

اما جالبه که بابا اصلا عصبانی نشد...تازه کلی هم رادینو چلوند و بوسش کرد...

من:تعجب

باباو رادین :محبتزیبا

زیبازیبازیبازیبازیبازیبازیبازیبازیبازیبا

خرابکاری دوم:

دیشب رفتم تو اتاقمون و با این صحنه روبرو شدم...ترسوکچلخطا

من عاااشق این قاب بودم...قبل از دنیا اومدن تو با کلی ذوق خریدم که بعدها عکس سه نفریمونو داخلش بذارم...اما خب تو داغونش کردی..گریهخیلی ناراحت شدم و گفتم رادین چرا اینطوریش کردی؟

رادین: با لبخند شوخی کردم.چشمک

من:دلشکسته

 

پسندها (1)

نظرات (8)

مامی
17 اردیبهشت 93 12:56
سمانه مامان وانیا
17 اردیبهشت 93 16:08
رضوان جون خدا حفظش کنه این بچه ها همینجورین... چندوقت پیش من حواسم نبود وانیا جون رفته بود تو اتاق کرم منو آورده بود و تمامش رو مالیده بود به دست و پاهاش و کل بدنش.... فکرررشو بکن... میخواست دیوونه بشم....
مامان ترنم
18 اردیبهشت 93 8:36
قربون اين دستهاي كوچولت كه اينقدر قشنگ بابايي رو درست كردي. چقدر قاب عكسه خوشگله. رضوان جون فكر كنم با يه چسب قضيه حل بشه.
رضوان
پاسخ
ممنون لیلا جون...باشه با چسب امتحان میکنم...اما مثل روز اولش که نمیشه
نــگاری
18 اردیبهشت 93 16:02
اخی الهی چه پسر مهربونی. خوب مامانی می خواسته باباشو خوشگل کنه خوب
محمد
18 اردیبهشت 93 22:52
رضوان
18 اردیبهشت 93 23:56
فدای رادینم ک انقد جیگرررررررره ...
نیم وجبی
20 اردیبهشت 93 14:15
هی واییی ای وروجک خرابکار
راحله
21 اردیبهشت 93 9:35
ههههههههههههههه عزیزم خب شوخی کرده دیگه مامانش بی جنبه نباشید دیگه خخخخخخخ