18 اسفند--رادینی ما در شُرُف پسر خاله شدن
سلام زندگی من..همه وجود من.. امید من
فدای اون دوتا چشمهای خوشگلت بشم...
جیگرم داره پسر خاله میشه...
بله رادینی ما قراره تا چند ماه آینده صاحب یه پسر خاله خوشگل و خوشتیپ بشه ..درست مثل خودش...
فدات بشم که اینروزا بچه مهسا ..بچه مهسا شده ورد زبونت...
یکسره تلفنی با خاله مهسا صحبت میکنی و میگی مهساااا نی نی ات بدنیا نیامده....
الههی فدای دل کوچولوت بشم که از همه ما طاقتت کمتر واسه دیدن پسر خالت...
چند روز پیش که خاله مهسا خونمون بود..هر دوتامون دو تا رحل کوچیک قران واسه سفره هفت سینمون خریدیم...
تو هم کللی ذوق کردی و دو تا رحل گذاشته بودی روی زمین و همش میگفتی این مال منه..اون یکی مال نی نی مهساست...
تا اینکه ایندفعه من دست گل به اب دادم...
و هواسم نبود و رفتم روی یکی از رحلها و شکست...
تو رحل قران خودتو دستت گرفته بودی و اون رحل خاله مهسا بود که تو سط جنابعالی وسط اتاق گذاشته شده بود...
با دیدن رحل شکسته..یه لبخند گوشه لبت افتاد و رفتی رحل خودتو آوردی و گفتی..رحل نی نی مهسا شکست..مال من نشکسته و از خوشحالی روی پاهات بند نبودی...
یکروزم به خاله میگفتی مهسااا بیا این ماشینه را بخور..تا نی نی ات تو دلت باهاش بازی کنه...
خلاصه که حرف از نی نی جدید خونواده همیشه تو خونه ما هست...
اینم عکسش که دیروز یکهو نشونم دادیو گفتی مامان اینم نی نی مهساست...
چند شب پیش بابا داشت برات با کاغذ قورباغه و قایق و ... درست میکرد...
تو به بابا گفتی:دارم ازت یاد میگیرم از اینا واسه بچه مهسا درست کنم..
تا بعدا هی نگه از اینا میخوام...
یا به مامانش بگه از اینا برام بخر...مامانشم بگه اینا کاغذین نمیشه خرید که...
بعد به بابا گفتی چقدر طولش میدی ..زودتر درست کن دیگه..
بابا گفت..باشه چقدر بی حوصله ای پسرم...و
رادین: من بی حوصله نیستم...فقط یکم خسته ام...
جمعه گذشته ناهار خونه خاله پروانه بابا دعوت بودیم...
منم داشتم لباستو تنت میکردم که گویا یقه اش یکم سخت از سرت پایین رفت...
با عصبانیت گفتی..این لباسو در بیار ..اینکه لباس من نیست..لباس نی نی مهساست...
رادین خونه خاله پروانه...
داشتی با تفنگت کبوتری که تو بالکن خونه خاله بود را مثلا میکشتی...
و ...
این پرچمم تو اسباب بازیات پیدا کردی و با ذوق آمدی نشونم دادی و گفتی مامان پرچم ایرانه ببین..سبز و سفید و قرمز...فدااات
و من هنوز گوشی نخریدم...
و تو همچنان غر میزنی که تب لت منو مثل گوشی خودت داغون نکنی...
اینقدر باهاش کار نکن داغ میکنه خراب میشه
تب لت دستت بود ..بعد دادیش به منو گفتی کارم تموم شد...
بازش کردم و رفتم تو گالری..
این عکسو دیدم..
فدات شم که عاااشق پلیس و ماشین پلیسی..
خودت عکسشو از تو برنا مه هات اوردی و رنگش کردی و بعدم سیوش کردی...
الهههییییی فددااااتتتت...