7 اسفند--- اینروزا
رادین جووونم سلام
مامانی پسر گلم...الان که دارم وبلاگتو آپ میکنم...تو داری همش به مامی میگی ..زوددد باش دیگه بیا دزد و پلیس بازی کنیم...طفلی مامی کلللی باهات بازی کرده و خسته شده...اما تو دست بردار نیستی...
اینروزا با مهمونامون حسابی خوش میگذرونی...مامی و خاله مهسا اومدن خونه ما...و قراره تا هفته اینده هم بمونن...بعد برن اراک...
صبح که از خواب بیدار میشی با ذوق میگی..مامی و مهسا هستن؟؟؟
این هفته همش به خرید گذشت...
وسایل عیدتو دارم برات میخرم...
و تو اصرراررر داشتی برام ساس بند بخر....
راستش از روزی که تو کمربند بابا را دیدی و گفتی منم کمربند میخوام..و برات توضیح دادم که معمولا نی نی ها ساس بند میزنن...اصرار میکردی برات بخرم...
بالاخره ساس بند خریداری شد...
لباس عید و کفشتم خریدم..حتی جورابهای عیدت هم خریداری شد...
فقط مونده کلاهت....
و اینروزا من که گوشیم سوخته با تب لت تو کار میکنم...
یه روز که مشغول کار کردن با تب لت بودم...اومدی کنارمو تب لت و گرفتی و گفتی...وااای تب لتم داغ شده...
اگه داغ بشه..مث گوشی خودت میسوزه..تب لتم خراب میشه...
حالا برنامتو دیلیت میکنم تا دیگه نری توشو تب لتمو خراب کنی...
من:
رادین:
پسرررم از حالااااایییییی....
اینروزا بیشتر علاقت از ماشین به تفنگ تبدیل شده..انواع و اقسام تفنگها را میخوایی داشته باشی...
بیشتر از گذشته به پلیس و دزد و لوازم پلیس علاقه نشون میدی...
عاشق برنامه های پلیسی هستی ...
کارتونهایی که بیشتر نگاه میکنی...پلنگ صورتی و پت و مت و تام و جری و ....
و جالبه اونا هر کاری میکنن تو هم باید دقیقا همون کارها را انجام بدی......
حتی دیروز که مامی داشت برات کتاب میخوند...
مثلا میگفت پیشیه خوابید..تو سریع چهار دست و پا میشدی و روی زمین سرتو میذاشتی و مثلا میخوابیدی...
الههی فدات شم که همیشه هم باید لباس پلیسیت تنت باشه ...
و باید بی سیم و دستبند پلیسیتو تفتگتو سوتتم همیشه همراهت باشه....
تو این عکسم ...میگفتی با دستبند خودمو بستم به کشو تا دزدها نبرنم....
اینم کامپیوتر تو ،که وقتی بابا پای لپ تابه و هاردشو میذاره کنار لپ تاب...تو هم سریع میری سراغ کامپیوتر و هاردت...قابل ذکره که هاردت سالمه ولی چه میشه کرد تو اصرار داشتی که یه هارد داشته باشی..و چون تو خونه ما از این وسایل زیاد پیدا میشه...یکیشم به تو رسید...
بعدا نوشت:
الان داشتم برات تخمه میشکستم...
یکهو گفتی:مامان تو که داری زحمت میکشی برای من تخمه میشکنی..واسه خودتم بکشون(بشکون)
پسرکم
شاید شاهزاده را همه بشناسند ، اما باور داشته باش....
برای مادرت تو پادشاه هستی....
اگه روزی خدایی ناخواسته ....
گریه کردی.... رنج کشیدی..... سرت کلاه رفت.....اذیتت کردند....
عیبی ندارد....
فقط نگذار تکرار شود....
گاهی تکرار یک درد دردناک تر است!!!
رادینم...
احساس تو با ارزش است خرج هر کسی نکن...
آری .... پسرکم تو با ارزشترین موجود زمین هستی..هیچ گاه فراموش نکن....
پسرم ...رادینم...
فراموش نکن تنها بهانه ی زنده بودن یک زن در این دنیایی....