رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

28 اسفند---این روزا

1393/12/28 23:08
نویسنده : رضوان
555 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم

روز 26 اسفند چهارشنبه سوری بود...

پاس دارم آتش جاوید را

یادگار فطرت جمشید را

چند روزی مانده بودش تا به عید

آمد آتش در  چنین روزی پدید

بهر او آتشگهی آراستند

از پلیدی و سیاهی کاستند

پس از آن هر سال در روزی چنین

جشن سوری بوده در ایران زمین

تا که آتش را پرستاری کنیم

از اهورا طلب یاری کنیم...

ما هم تو حیاط خونه مامی آتش روشن کردیم...

...

اما تو میترسیدی حتی تو بغل ما باشی و همراه ما از روی آتش بپری...

خلاصه که شب خوبی بود و خوش گذشت..

اونشب تو یه کباب خوشمزه هم روی ذغالهای آتش درست کردی و نوش جان نمودی...

محبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبت

اما امروز سفره هفت سین چیدیم...

اونم سفره هفت سین مخصوص رادینی ....

اما تو اصلا در عکس انداختن همکاری نکردی...

اصلا و ابدا...

فقط یک تیکه تلویزیون داشت تبلیغ سریال پایتخت میکرد..آهنگشو خیلی دوست داری و باهاش همخونی میکنی..

یار نار جی جونم...

و من تونستم یه عکس تقریبا درست حسابی ازت بندازم...

ببین مات و مبهوت تلویزیون شدی...

اینم بگم که رادینی ما فقط واسه نیم ساعت دست به هفت سینش نزد و تحمل کرد..ولی بعدش ماشینهایی که داخل سفره بود و چند وقتی بود باهاشون بازی نکرده بود...یادش افتاد که هوس کرده با اون ماشینها بازی کنه....خسته

بوسبوسبوسبوسبوسبوسبوسبوس بوسبوسبوسبوسبوسبوسبوس

دعاي پاياني سال

خدايا ممنون براى تمام خنده هاى امسالم

♥خدايا ممنون براى تمام اَشکهاى امسالم…

خداياممنون از درس هاى بزرگ زندگى امسالم♥…

♥خداياممنون از اينکه يادم دادى خودم باشم…

بيشتر از هميشه♥…

♥وخدايا قسم به تمام شکوفه هاى اين بهار…

آرزو مى کنم خنده هاى امسال از ته دل♥…

♥گريه هايي از سر شوق…

آرامشى به قشنگى رنگين کمان دانايى،
بينايى و مَنِشى به وُسعت هر دو جهان♥…

♥و  خلوت هايى که با قشنگترينها پر بشه…

و خدايا خدايا هرگز نگويم دستم بگير ؛♥…

♥عمري است گرفته اي ، رهايش مکن !…

خدايا من قدرت آن را ندارم تا قلب آنها که دوستشان دارم را شاد کنم ؛♥…

♥از تو ميخواهم در اين روزهاي پاياني سال،…

مشکلاتشان را آسان، دعاهايشان را مستجاب و دلشان را شاد گرداني♥…

  …آمین...

بعدا نوشت:

رادین خیلی دوست داره که من دنبالش بدوم و اونم از دستم فرار کنه..

واسه همین بیشتر مواقع خودش پیشنهاد میده که مامان بیا منو بخور...

امروزم که من سرم خیلی شلوغ بود..گفت مامان بیا منو بخور..گفتم الان نه..

رادین: بیا منو بخور دیگه خوشمزه ام هااا حیفه نخوریم...زیبا

من:تعجب

پسندها (2)

نظرات (1)

مامی
28 اسفند 93 23:32
4شنبه سوری تون مبارک