19خرداد-اومدیم با کلی عکس
سلام سلام صد تا سلام
رادینم ببخش که تا امروز وبلاگتو آپ نکردم..
برات بگم از 28 اردیبهشت که سیسمونی نی نی خاله را بردیم خونشون...
و نگران از اینکه شاید تو بادیدن وسایل نی نی هوس داشتن اونا را بکنی...
اما با کمال تعجب تو آقاتر از اونی بودی که ما فکرشو میکردیم...
اصلا کاری به وسایل نداشتی...
تو این عکسم خود خاله مهسا گفت رادینو بذار تو تخت نی نی یه عکس بندازم ازش...
روز 2 خرداد هم ماهگردت بود...
بله گل ما 50 ماهه شد....
و البته این پسر کوچولوی ما جدیدا در انداختن عکس اصلااا با مامانش همکاری نمیکنه...
و تازه وقتی عکسی بخواهیم بندازیم و بغلش کنیم تا در نره....سعی میکنه با بستن چشمهاش که به نظرش تنها راه حل اعلام مخالفت با ماست..عکسو خراب میکنه
و اما چند تا عکس از قلم افتاده از قبل...
یکروز رفتیم شهرک سینمایی...
و رادین هم که دیدن همچین مکانهایی وفق مرادش نیست...
کلا غر زد و اصلاااا راضی نشد عکسی هم بندازه...
و ...
بعد از شهرک سینمایی...
ناهارو رفتیم پارک چیتگر...
رادین یکم حالش جا اومد و ذوق میکرد و می دوید...
تا از دور این مجسمه را دید و گفت مامان بریم اونجا عکس بندازیم...
مامان هم کللللی تعجب کررررد...
و یکروزم رفتیم بازار نقش جهان...
و تو با اصرار زیاد ما را مجبور کردی سوار درشکه بشیم...