رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

27آذر-سفر به شمال

1394/10/1 12:18
نویسنده : رضوان
321 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان

پسر گلم امروز صبح با مامانجونت و عمو معین و عمومسعود اینا به سمت ایزد شهر حرکت کردیم...

من ساعت 6 و نیم صبح بیدار شدم..قرار بود ساعت 7 کم کم بیدارت کنیم و بریم...اما خودت ساعت 6 و 40 دقیقه بیدار شدی...

خیلی جالبه روزایی که برنامه داریم خودت سر ساعت بیدار میشی..بدون اینکه بدونی چه ساعتی قراه بریم...

خلاصه تا رفتیم دم خونه مامان جون اینا و راه افتادیم ساعت 8 و ربع بود...

و تو که از جاده گریزونی از اول شروع کردی به سوال کردن که ما کی میرسیم...

بعد از کلی اینور اونور شدن ساعت 4 رسیدیم...

اونروز بارون میامد..هوا کاملا بهاری بود...درختها مالامال از نارنج...واقعا خیلی قشنگ بود...

فردا صبح زودش رفتیم کنار دریا...

و تو انگار نه انگار که هر سال میای شمال...انگار اولین بارته دریا را میدیدی..کلی ذوق کردی و گفتی یعنی آبش هیچوقت تموم نمیشه؟؟؟

یک گربه کوچولو هم کنار ساحل بود .محیا جون حسابی نازش میکرد...و تو هم خوشت اومد ازش..البته دورادور..اسمش یهویی خودت گذاشتی ایگو....افرین پسر خلاقممحبت

و ...

و ...

فردای اونروزم هوا افتابی بود و ناهار را بریدم جنگل نور...

دورتادورمون پر سگ و گاو و ...بود و تو بیشتر از اینکه خودت چیزی بخوری غذا واسه سگها پرت میکردی...

جالبه هیچ ترسی نداشتی...


و ...

و...

روز 30 آذر حدودای ساعت 10 و نیم هم به سمت اراک حرکت کردیم...

رادین بغل عمو معین...

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان ویانا
19 دی 94 16:03
چه پسر شجاعی