30 آذر و شب یلدا
سلام نفسم
امروز ما حدودای 7 شب از شمال رسیدیم اراک...
رفتیم خونه مامی..خاله مهسام اومد...
اما خب جشن اصلی شب یلدا بخاطر مسافرت ما 2 دی برگزار میشه...
روز 2 دی هم مامی خاله شمسی اینا و عمو فرهاد دعوت کرده بود...
شب خوبی بود..حسابی خوش گذشت...
من و تو با هم ذرت های بو داده را روی شاخه های درخت مثل شکوفه تزیین کردیم ...
لبو را روی کدو تنبل گذاشتیم...
کیک درست کردیم...
و الانم تو هنوز عاشق اون درخت ذرت بو داده ایی...
دو تا هندونه شیرین و خوشمزه خونواده ما...عمرتون صد شب یلدا گلهای عزیز ماااا...
اونشب خودت اومدی پیشم و باذوق گفتی مامان ما سه تا هندونه دارریییممم..
منم که دوزاریم نیافتاده بود..گفتم چرا سه تا؟؟؟
گفتی یکی هندونه واقعی...یکی من ..یکی سامیار...
خیللللی عاشقتم پسر با هوش و تیز بینم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی