27 خرداد
سلام گل من
عزیزم این چند روز حسابی به من و تو بد گذشت.
تو داشتی تو تب میسوختی و منم پا به پای تو اذیت شدم و غصه خوردم.
وای که چقدر بد بود.
سه شنبه گذشته دقیقا 4 روز پیش متوجه شدم بدنت داغ داغه و میلی به خوردن نداری.فکر کردم شاید بخاطر دندوناته رفتم قطره استامینوفن خریدم و بهت دادم بهتر شدی.اما شب تا صبح تبت شدید شد و با استامینوفن هم پایین نیامد.تا خود صبح پلک نزدم.تازه کلی هم گریه کردم دلم برات میسوخت که داری عذاب میکشی اما حتی نمیتونی حرف بزنی و بگی چته و کجات درد میکنه.
چهارشنبه بردمت دکتر اونم گفت که چیزی خورده و رو دلش مونده،این دکتره هم داغونه به هر بچه ای که پیشش میاد حداقل دو سه تا آمپول را میده.
به تو هم سه تا آمپول داد اونم چی ویتامین ب و جنتامایسین.داشتم دق میکردم ،رفتم پیشش و گفتم حالا اگه آمپولها را نزنه چی؟گفت تا شنبه صبر کن اگه بدتر شد آمپولها را براش بزنین.منم کلی خوشحال شدم و برگشتیم خونه تو اونقدر حالت بد بود که تو راه خوابت برد .
از دیروز یکم بهتر شدی و دیگه تب نداری اما هیچی نمیخوری و یکسره نق نق میکنی و فقط هم دوست داری شبانه روز بغل من باشی.
منم که هم باید به تو برسم و هم کارهای خونه و هم مامانی که هنوز تو رختخوابن و نمیتونن تکون بخورند.و از همه بدتر دقیقا از سه شنبه تا امروز کلا آبها قطع بود ساعت 10 شب وصل میشد تا صبح و دوباره قطع.داشتم دیوونه میشدم.
خلاصه حسابی اذیت شدم.
امروز با بابا بریمت د د.تو هم هر بچه ای با هر سن و سالی که میدیدی با انگشت کوچولوت نشونش میدادی و میگفتی نی نی.قربونت برم من.
چند روز پیش فیزیوتراپ مامانی تا وارد خونه شد تو داد میزدی عموووووووووو عمووووووووو.
امروز هم یه گربه تو کوچه دیدی و میگفتی آپووووووووو آپوووووووووو.
وقتی سی دی حسنی نگو بلا بگو را برات میذاریم تمومشو میبنی به عشق اون قسمتی که جوجه میاد از قبل میدونی کی وقتشه تا جوجه میاد نشونش میدی با ذوق میگی توتو.
گنجشکهای تو آسمونم که در حال پروزان را میبینی و باذوق تو تو میگی......
سی دی خاله ستاره را هم که برات میذارم با دقت گوش میدی و عاشق آهنگاشی مخصوصا جایی که بادکنک بچه میترکه تو حسابی میخندی.
امشب من داشتم نماز میخوندم که یکهو برقها رفت همش نگران تو بودم که از ترس گریه کنی.اما با تعجب دیدم داری میخندی و به سرعت تو تاریکی به سمت من میای...
فرشته پاکم ،عاشقتم با تموم وجود...............