26 تیر
سلام جیگری
این چند روزه تو اراک کلی سرمون گرم بود.مامان بزرگت اومد عیادت مامانی،خاله یلدا هم ٥شنبه آمد و شب موند خونمون جمعه عصر هم رفتیم شهرصنعتی و کلی خوش گذشت.
یکشنبه هم اول من و خاله مهسا رفتیم استخر تا رسیدیم خونه مامانی گفت زن عموم زنگ زده گفته میخوایم بیایم عیادتون.خلاصه زن عمو مامانی و عروس خانوماشون و البته با فریما کوچولو اومدند خونمون و تو با دیدن فریما اونقدر ذوق میکردی و یکسره میگفتی نی نی و دست میزدی به دستای فریما و نازیش میکردی اما فریما کلی اخم کرده بود و بعد شروع کرد به گریه کردن.مامانش اومد بردش پیش خودش که گریه جنابعالی درآمد که چرا نی نی را از کنارت بردند.شب هم رفتیم خونه مامان بزرگت دو تا زن عموهات و زهرا و سعید هم بودند.تو هم عاشق شلوغی حسابی کیف کردی.یه چیز جالب بالاخره برای اولین بار رفتی بغل بابابزرگت....و یک چیز جالبتر دیگه از بغلش پایین هم نمیامدی حتی بغل من............بابابزرگت خسته شده بود میگفت نه به اولش که بغلم نمی آمد نه به حالا که پایین نمیاد.
امروز هم باز اول من و خاله مهسا و دوست خاله هدی جون رفتیم استخر،وای وقتی از استخر بیرون آمدیم دیدیم داره بارون شدید میاد.خیلی قشنگ بود.بعد حدود ساعت ٦ هم خاله ساره (دوستم)اومد خونمون و تو حسابی شیرین زبونی کردی.
ضمنا تو به هر آقایی که میبینی میگی عمو فقط به بابا میگی بابا.اما به همه خانوما میگی مامان
راستی اوایل که با لپ تاپ بازی میکردی ما ماوس را میکشیدیم تو هم شروع میکردی با ماوس بازی کردن.اما چند روزه که اول نگاه میکنی که چراغ ماوس روشن باشه اگه نباشه اصرار داری که باید وصلش کنیم ..
رادین در حال گفتن نی نی
رادین تازه از حمام دراومده....
رادین در حال درست کردن دلمه
رادین و فریما...