رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

14 تیر-رادین اومد اراک

1391/5/4 23:32
نویسنده : رضوان
604 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزترین

گلم کلی اتفاقات این چند روز افتاد اما نتونستم زودتر برات بنویسم.

اول اینکه خدارا شکر حالت خوب شد.وای اون 4 روزی که حال نداشتی هیچی نمیخوردی با قطره چکان شیره گوشت میریختم تو دهنت اونم به زور و با گریه کردن های تو.و اصلا هم دوست نداشتی رو زمین باشی باید بغل بودی اونم فقط بغل من.

به دکتر گفتم کلا اشتهای پسرم کمه یک شربت واست تجویز کرد که کلی داروخونه گشتم تا بالاخره پیدا کردم همه میگفتن تموم شده و دیگه هم وارد نمیشه.شربت wellkid منم از اون داروخونه دو تا برات خریدم که لااقل تا دو ماه بخوری.

اول تیرماه بود که متوجه شدم 11 امین دندونت هم جوونه زدن.اولین دندان آسیا پایین سمت چپ.تا حالا سه تا دندون آسیا درآوردی.مبارکت باشه گلم.

5 تیر-تولد مامان بود .بابا  کیک گرفت و یک جشن تولد 4 نفری (همراه مامانی) گرفتیم.اما تو خوابت میامد و اصلا حوصله عکس انداختن نداشتی.نتونستم یک عکس درست حسابی ازت بندازم.با گوشی مامانی چند تا انداختم اما خوشم نیومد.

حسابی بلا شدی و با دیدن شیطنتات قند تو دلم آب میکنی.خیلی شیرین شدی.

چند روز پیش گیر داده بودی که عروسکی که روی کفشت را بوس کنی.یکسره میگفتی نی نی و کفش میاوردی بالا تا بوسش کنی.........

یک روز هم من در حال شستن ظرف بودم آمدی پامو گرفتی و اصرار که بغلت کنم منم بهت توجه نکردم و دیدم تو داری تند تند پامو بوس میکنی....

دیگه به آب نمیگی آبو میگی آب(فتحه روی  ب ) به هرچیزی هم که مایع باشه میگی آب.روغن باشه یا آبلیمو یا گلاب و....

اینم بگم که بازم به سختی غذا میخوری بغلت میکنم با دست چپم و کنار پنجره میایستم و با دست راستم غذا میذارم دهنت و تو در حال تماشای عموو یا نی نی یا توتو چند قاشق غذا میخوری.تازه از هر چند قاشقی که میخوری یک قاشق را تف میکنی بیرون .

تازه چند لقمه اول را با مزه آبلیمو میخوری.بعد با گلاب بعد با عرق نعنا و در آخر با روغن زیتون.از هر مزه ای فقط در حد چند قاشق خوشت میاد.ای خدااااااااااا از دست تووووووووووو.

وقتی که کار بدی میکنی و بابا باهات قهر میکنی یا با لحن عصبی میگه نکن.تو اول سرتو میندازی پایین بعد شروع میکنی به دلبری برای بابا.دور و برش میچرخی واسباب  بازیاتو میدی دستش و یکسره میخندی و به بابا نگاه میکنی تا بابا لبخند بزنه بعد خیالت راحت میشه و میری دنبال کارای خودت.........

به تلویزیون میگی برق و تا کنترل را ببینی میگی برق برق...یعنی سی دی خاله ستاره رابذارید.ای وایییییییی از بس سی دی را دیدیم کامل تموم شعرهاشو حفظم.هر سی دی دیگه ای هم که میگیرم دوسش نداری.فقط خاله ستارههههههههه


12 تیر مامانی رفت دکتر و آقای دکتر هم گفتند تا سه ماه بعد از عمل نباید پاهاتو زمین بذاری یعنی تا 8 شهریور........

14 تیر امروز حدود ساعت 7 عصر آمدیم اراک.چهل روزی بود که نیامده بودیم و تو بادیدن خاله شمسی حسابی غریبی میکردی.

راستی اینم بگم که تو از مگس میترسی و با تعجب نگاهش میکنی .......


رادین در حال تماشای فیلم 6 ماهگی خودش

رادین سال گذشته ،تولد مامان رضوان.دقیقا سه ماهت بود.

امسال- رادین تولد مامان-یکسال و سه ماه

قربونت برم اینجا داشتیم میرفتیم اراک از بس خوابت میامد تو صندلی ماشینت خوابت برد.

 

http://niniweblog.com/upl/radinazizam/13417425877.jpg

 

مادرم ميگفت تا مادر نشوی حس آنرا نداني عزیزم
و چه كودكانه پرسيدم من : كه چرا بهشت زير پاي توست؟
ياد دارم كه چقدر او خنديد!!
و سپس گفت: بهشت هديه اي بود از خدا بر من.
وقتي تو را در دل داشتم بهشت در دستانم بود و تو در جانم ... روزي كه تو چشم به اين دنيا گشودي بهشت را با تمام بزرگي بر زمين نهادم و تو را عاشقانه در آغوش كشيدم عزیزم..
آري، براي همين است كه ميگويند:
بهشت زير پاي مادران است!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامانی
15 تیر 91 15:26
عیدت مبارک انشا...همیشه زیر سایه پدر ومادرت سالم وخوشحال باشی
مامان بهراد
15 تیر 91 17:01
دندون جدید مبااااااااااااااااااااارررررررررررررررررککککککککک
الهه مامان یسنا
16 تیر 91 10:19
سلام.چقدر خبر بودا تا آخرش خوندم. مبارک دندونات باشه عزیزم. ول کیدز شربت خوبیه من هم به یسنا میدم. ایشالا مامانی زودتر بتونن روی پاهاشون دوباره راه برن. تولدت مبارک خانم خانما. اشالا 120 ساله بشی
خاله مهسا
17 تیر 91 0:44
چه بزرگ شدی تو این 1 ساله ها خالههههههه تولدت مبارکککک
مامان بهراد
18 تیر 91 12:34
عزیزم لطفا رمز وبلاگ رو پاک کن یادم رفت خوصوصیش کنم
مامان محمدطاها
20 تیر 91 13:13
از اینکه به ما سرزدین ممنونم. پسر نازتونو ببوسین- تولد شما هم مبارک انشااله سایه تون صد سال بالای سر رادین جون باشه
راحله(مامان هوراد)
21 تیر 91 14:11
سلام رضوان جونم خوبی؟ وبلاگتو گم کرده بودم چه خوب شد که اومدی به ما سر زدی.رضوان جونم خودمم خیلی ناراحت و پشیمونم.باور کن از همون روزی که نق زدم اونقدر این بچه ماه شده که خدا میدونه!خیلی اروم و دوست داشتنی شده... عزیزم پسر نازتو از طرف من یه مااااااچ گنده بکن.خیلی ناز و شیرین شده.وقتی به این فکر میکنم که سال دیگه همین موقع بچم اینقدری میشه کلی ذوق میکنم
مامان طاها
21 تیر 91 22:37
هزار ماشا الله به این گل پسر. ما شا الله خیلی بزرگ شدی من که خیلی وقت بود بهت سر نزده بودم اما الحمدالله الان تونستم عکسهای نازتو ببینم و شاهد بالندگیت باشم. همیشه شاد و خرم باشی عزیز خاله.