13 مرداد
سلام عزیزم
پسرم امروز 14 رمضان و ما همچنان در حال روزه گرفتنیم.اصلا از خونه بیرون نمیرم.نزدیک افطار هم که دیگه جنازه ام. اما بازم میگذره.
تعجب میکنم چطور دو سال پیش با اینکه تو ،تو دلم بودی(البته من هنوز نمیدونستم) روزه میگرفتم اونم بدون سحری و تموم 30 روز رمضان
این روزا خیلی سعی میکنی خودت سرپا بشی و راه بری اما هنوز تسلط نداری.دیروز دستت به من بود و وایستاده بودی و داشتی با آهنگ تلویزیون میرقصیدی که یکهو خودتو ول کردی و افتادی زمین من سریع سرت را گرفتم تا به پایه های میز نخوره اما دندونت لب بالاتو زخم کرد.بمیرم برات که تا دیدمت لبت پر از خون بود.
الانم بالای لبت یکم ورم داره .هر وقت میبینمش اعصابم بهم میریزه.
الانم داری با توپت بازی میکنی پرتش میکنی طرف بابا یا مامانی تا اونام بندازنش طرف تو.
راستی به شانه یا برس میگی مو(یعنی مختص مو ا)
دیروز شله زرد درست کردم و به همسایه ها دادم و همچنین به همسایه خاله مهسا.خاله مهسا هم اومد خونمون کمک. بعد گیر داد باید رادین را با کالسکش ببرم خونمون ،بعد از افطار برش میگردونم.منم که به خاطر زخم لبت اعصابم داغون بود.دلم شور میزد و کلی به خاله سفارش که مواظبش باشی ها.
آخه تا سرمونو برمیگردونیم میبینم یک جایی را گرفتی و بلند شدی و جالبه هیچ ترسی نداری یکهو با اعتماد به نفس خودتو ول میکنی و شروع میکنی به راه رفتن و در همون قدم اول میافتی زمین.اما بازم نمیشه تجربه برات
خلاصه ساعت 6:30 با خاله رفتی خونشون و گزارش کارهات را با تلفن از خاله میگرفتم.تا اینکه ساعت 10:30 برگردوندنت.تو هم حسابی خسته بودی و برعکس شبهای گذشته که تا 1 صبح بیداری ساعت 11 خوابیدی.
اینم بگم اراک که هستیم شبها راحتتر میخوابی .اما اینجا پوستمو میکنی تا خوابت ببره.آخرش هم مجبور میشم تموم چراغها را خاموش میکنم -طفلی مامانی-بعد سی دی خاله ستاره را میذارم و هممون خودمون میزنیم به خواب تو هم در حال چرخیدن بالاخره خسته میشی و میخوابی.اونم ساعت 12 یا1.
اما صبح ساعت 11-12 بیدار میشی و بعد از ظهرها هم 1-2 ساعت میخوابی.اینم از کل ساعاتی که میخوابی.بقیش هم به شیطونی کردن میگذرونی.
جمعه گذشته افطاریمونو بردیم پارک نزدیک خونه خوردیم.احتمالا امروز هم همین کارو میکنیم.
چون تو حسابی تو خونه حوصلت سر میره و منم مثل گذشته حال و نای بیرون بردنت را ندارم.
این عکسها خاله وقتی خونشون بودی ازت انداخته.
اینجا داشتی حسابی آب بازی میکردی.عاشق این کاری
اینجا هم خاله مهسا میگفت گفتم رادین بخند.خودشو این شکلی کرده.
اینجا هم داشتی آب نمای خاله را نگاه میکردی.چون آب داره تو عاشقشی.
اینجا داشتی آهنگ حسنی را گوش میدادی.تازه وسطاش دست هم میزدی.
اینجا تازه از خونه خاله برگشته بودی.
ضمنا عاشق روبالشی و رو تشکیت هستی و بیشتر مواقع با بغل کردن بالشت و بوس کردن کیتی روش خوابت میبره.