رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

13 مرداد

1391/5/17 17:48
نویسنده : رضوان
1,473 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

پسرم امروز 14 رمضان و ما همچنان در حال روزه گرفتنیم.اصلا از خونه بیرون نمیرم.نزدیک افطار هم که دیگه جنازه ام. اما بازم میگذره.

تعجب میکنم چطور دو سال پیش با اینکه تو ،تو دلم بودی(البته من هنوز نمیدونستم) روزه میگرفتم اونم بدون سحری و تموم 30 روز رمضانکلافه

این روزا خیلی سعی میکنی خودت سرپا بشی و راه بری اما هنوز تسلط نداری.دیروز دستت به من بود و وایستاده بودی و داشتی با آهنگ تلویزیون میرقصیدی که یکهو خودتو ول کردی و افتادی زمین من سریع سرت را گرفتم تا به پایه های میز نخوره اما دندونت لب بالاتو زخم کرد.بمیرم برات که تا دیدمت لبت پر از خون بود.

الانم بالای لبت یکم ورم داره .هر وقت میبینمش اعصابم بهم میریزه.آخ

الانم داری با توپت بازی میکنی پرتش میکنی طرف بابا یا مامانی تا اونام بندازنش طرف تو.

راستی به شانه یا برس میگی مو(یعنی مختص مو ا)

دیروز شله زرد درست کردم و به همسایه ها دادم و همچنین به همسایه خاله مهسا.خاله مهسا هم اومد خونمون کمک. بعد گیر داد باید رادین را با کالسکش ببرم خونمون ،بعد از افطار برش میگردونم.منم که به خاطر زخم لبت اعصابم داغون بود.دلم شور میزد و کلی به خاله سفارش که مواظبش باشی ها.

آخه تا سرمونو برمیگردونیم  میبینم یک جایی را گرفتی و بلند شدی و جالبه هیچ ترسی نداری یکهو با اعتماد به نفس خودتو ول میکنی و شروع میکنی به راه رفتن و در همون قدم اول میافتی زمین.اما بازم نمیشه تجربه براتناراحت

خلاصه ساعت 6:30 با خاله رفتی خونشون و گزارش کارهات را با تلفن از خاله میگرفتم.تا اینکه ساعت 10:30 برگردوندنت.تو هم حسابی خسته بودی و برعکس شبهای گذشته که تا 1 صبح بیداری ساعت 11 خوابیدی.

اینم بگم اراک که هستیم شبها راحتتر میخوابی .اما اینجا پوستمو میکنی تا خوابت ببره.آخرش هم مجبور میشم تموم چراغها را خاموش میکنم -طفلی مامانی-بعد سی دی خاله ستاره را میذارم و هممون خودمون میزنیم به خواب تو هم در حال چرخیدن بالاخره خسته میشی و میخوابی.اونم ساعت 12 یا1.

اما صبح ساعت 11-12 بیدار میشی و بعد از ظهرها هم 1-2 ساعت میخوابی.اینم از کل ساعاتی که میخوابی.بقیش هم به شیطونی کردن میگذرونی.

جمعه گذشته افطاریمونو بردیم پارک نزدیک خونه خوردیم.احتمالا امروز هم همین کارو میکنیم.

چون تو حسابی تو خونه حوصلت سر میره و منم مثل گذشته حال و نای بیرون بردنت را ندارم.

این عکسها خاله وقتی خونشون بودی ازت انداخته.  

اینجا داشتی حسابی آب بازی میکردی.عاشق این کاری

 

اینجا هم خاله مهسا میگفت گفتم رادین بخند.خودشو این شکلی کرده.

 

اینجا هم داشتی آب نمای خاله را نگاه میکردی.چون آب داره تو عاشقشی.

اینجا داشتی آهنگ حسنی را گوش میدادی.تازه وسطاش دست هم میزدی.

اینجا تازه از خونه خاله برگشته بودی.

 

ضمنا عاشق روبالشی و رو تشکیت هستی و بیشتر مواقع با بغل کردن بالشت و بوس کردن کیتی روش خوابت میبره.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامانی
13 مرداد 91 17:27
خیلی دوستت دارم.همش میخوام بخورمت اما روزه ام باطل نشه یکهووووووووو
خاله مهسا
14 مرداد 91 4:23
دیدی اومدی خونه خاله چقدر خوش گذشتتتتتتت
نسترن(یک عاشقانه آرام)
14 مرداد 91 11:58
جانمممم عزیزم خصوصی خانمی
الهه مامان یسنا
14 مرداد 91 12:08
سلام مامان رادین جون. عکس یسنا رو توی مسابقه شرکت دادم واسه سرگرمی. دوست داشتی یه سری بزن و باز اگه دوست داشتی رأی بده http://koodakeman91.niniweblog.com/post170.php
الهه مامان یسنا
14 مرداد 91 12:09
به به خونه خاله همیشه خوش میگذره.آفرین به خاله مهسا
مامان بهراد
14 مرداد 91 12:31
دوستای من رای گیری شروع شداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا تورو خدا اگه می خواید رای بدید برید به این سایت http://www.koodakeman91.niniweblog.com/ به شماره ی ۵ بهراد من رای بدییییییییییید
لیلا مامان آرمین
14 مرداد 91 13:20
سلام خاله جون رای گیری شروع شده. به آرمین رای نمی دید؟ امروز و فردا رای گیریه شماره عکس آرمین 10 آدرس وبلاگ:http://koodakeman91.niniweblog.com/
نگین مامان رادین
14 مرداد 91 13:20
ای قربون اون اب بازی کردنت،قربون بستنی خوردن و مدل خندیدنت،فدای اهنگ گوش کردنت خیلی شیرینی خوشتل من
سپیده
14 مرداد 91 14:18
سلام. با تشکر از رای شما.
نایسل خانم
14 مرداد 91 16:17
عزیز دلممم خیلیییییییییییییییییییی نازه مرسی خوشگلم نظظررر لطفته راستیی خوشبه حالش خاله مهساش اینقدر مهربونه
مسافران آسمانی
16 مرداد 91 13:59
الهی بمیرم برات...عزیزم لابد خیلی گریه کرده... مامان رضوان جون لطفا بیشتر مراقب عسلی باشید... دست خاله جونی هم درد نکنه...چقدر مهربونه... رضوان جون یه پیشنهاد ، همیشه بسپرینش به خاله مهسا جون که زودتر بخوابه...
علی
23 شهریور 92 17:08
عالی بود .