2 شهریور
سلام گلم
الان که دارم این پست را میذارم تو پشت پنجره آشپزخونه ای و مامانی کنارته تا نیفتی.
حالا داری چیییییییی با این لذت نگاه میکنی ؟؟ تو کوچه مامانی دارند ساخت و ساز میکنند و تو کوچه پره کامیون و لودر و.... تو هم عاشق ماشینهای بزرگ و پر سر و صدایی.بهشون میگی اووووووووووووووهههههههههه.اونم با تعجب....
صبح که از خواب بیدار شدی صدای لودر که داشت خاکبرداری میکرد را شنیدی و اصرار که اووههه و پنجره نشون میدادی یعنی بریم پشن پنجره.از صبح تا حالا که ساعت 1 ظهره من و مامانی نوبتی مواظبتیم دم پنجره تا شما ماشینهای مورد علاقه ات راببینی.
یکشنبه عید فطر بود و خاله مهسا اینا اومدند اینجا واسه ناهار.تو بابا هم رفته بودید دم در.چون حوصلت سر رفته بود.بابا گفت یهو دیدم رادین داره به یک آقایی تو سوپری که چند متر دورتر از خونمونه اشاره میکنه و میگه س س یعنی سعید.گفت منم متوجه منظورش نشدم اما بعدش دیدیم بلههههههههه خاله مهسا و عمو سعید تو سوپریند و دارند واسه آقا رادین بستنی سوتی که خیلی دوست داره میخرند.بابا کلی تعجب کرده بود که چطوری تو عمو را از پشت سر شناختی.
دوشنبه من و خاله مهسا رفتیم 7 تیر خریدو تو پیش بابا و مامانی موندی.
سه شنبه خاله مهسا و عمو سعید رفتند اراک.
دیروز خبر خاصی نبود.
قراره فردا بریم خونه خاله فروغ تا پس فردا مامانی بره دکترش و ببینه اجازه میده بدون عصا راه بره از 21 که خود مامانی با یک عصا راه میره.
7ام هم ان شاا... میریم اراک .7 تا 11 بابا تعطیله یعنی کل تهران تعطیله به خاطر اجلاس سران و..
راستی به آبلیمو میگی آب لولو.....
کلا مایعات به دو دسته تقسیم میشن:1- آب 2-آب لولو...
رادین و بستنی سوتی که خاله مهسا واسش خریده
رادین در حال خوردن نان خامه ای...
دست مامان و عشقش...
رادین در حال مسواک زدن.....
اینم عکسیه که الان ازت انداختم .در حال دیدن کامیون..
نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی
تا وقتی من کنارتم به هر چی میخوای میرسی
خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت
کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت
خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم
جای تو گریه میکنم جای تو غصه میخورم
هر چی که دوس داری بگو حرفای قلبتو بزن
دلخوشی هات مال خودت درد دلات برای من
من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا رو زدم
کاشکی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم